کلمه جو
صفحه اصلی

تفاحه

فرهنگ فارسی

یکی سیب

لغت نامه دهخدا

( تفاحة ) تفاحة. [ ت ُف ْ فا ح َ ] ( ع اِ ) یکی سیب. ( از منتهی الارب ). واحد تفاح. ( از اقرب الموارد ). واحد تفاح یعنی یک سیب. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفاح شود. || سر استخوان فخذ. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفاحتان شود.

تفاحة. [ ت ُف ْ فا ح َ ] (ع اِ) یکی سیب . (از منتهی الارب ). واحد تفاح . (از اقرب الموارد). واحد تفاح یعنی یک سیب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاح شود. || سر استخوان فخذ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفاحتان شود.



کلمات دیگر: