کنایه است از دو چشم .
دو بادام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دو بادام. [ دُ ] ( اِ مرکب ) کنایه است از دو چشم. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نالان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من از مژگان بیارایم به مروارید مرجان رخ
چو از سی و سه مروارید بردارد دو مرجان را.
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نالان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من از مژگان بیارایم به مروارید مرجان رخ
چو از سی و سه مروارید بردارد دو مرجان را.
قطران تبریزی ( از انجمن آرا ).
کلمات دیگر: