کلمه جو
صفحه اصلی

بز قدم

فرهنگ فارسی

ترسو بزدل .

لغت نامه دهخدا

بزقدم. [ب ُ ق َ دَ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. بزدل. ( ناظم الاطباء ). || حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکة. ( از مصطلحات از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شخص پست و حقیر وفرومایه. ناتوان. عاجز. ( ناظم الاطباء ) :
منم باز و این زاغ طبعان چو عصفور
منم شیر و این بزقدمها ثعالب.
فوقی یزدی ( از آنندراج ).
|| ظاهر آنست که کنایه از مبارک قدم باشد، بحکم الشاة برکة. ( آنندراج ).


کلمات دیگر: