کلمه جو
صفحه اصلی

خود خروه

فرهنگ فارسی

خود خروس تاج خروس

لغت نامه دهخدا

خودخروه. [ خو خوَدْ / خُدْ ] ( اِ مرکب ) خودخروس. تاج خروس. خودخروچ ، گوشت پاره سرخی که بر سر خروس است. ( برهان قاطع ). || گل بستان افروز. ( برهان قاطع ) ( صحاح الفرس ) :
ای خواجه چرا جدا شدستی ز گروه
چونان که ز خیل و تره ها خودخروه.
ابوعلی چاچی.


کلمات دیگر: