آجر خشت پخته
قرمید
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قرمید. [ ق ِ ] ( ع اِ ) آجر. ( اقرب الموارد ). خشت پخته. ( منتهی الارب ). || آنچه برای زینت صیقل دهند. ( از اقرب الموارد ). || پارگین به خشت برآورده. ( منتهی الارب ). || بز کوهی ماده. ( اقرب الموارد ). ج ، قرامید.
کلمات دیگر: