یا صوره نوعیه
صورت نوعی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صورت نوعی. [ رَ ت ِ ن َ / نُو ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت نوعیه. جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدون آنچه در آن حلول یابد. ( تعریفات جرجانی ).
کلمات دیگر: