کلمه جو
صفحه اصلی

قرقفه

فرهنگ فارسی

لرزانیدن یا ترسانیدن

لغت نامه دهخدا

( قرقفة ) قرقفة. [ ق َ ق َ ف َ ] ( ع مص ) لرزانیدن. || ترسانیدن. || دندان بر هم زدن مرد سرمازده از شدت سرما. گویند: قُرْقِف َ الصرد ( مجهولاً )؛ یعنی دندان بر همدیگر زد مرد سرمازده از شدت سرما. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درشتی و بلندی آواز کبوتر و گشن ، و خنده. ( منتهی الارب ).

قرقفة. [ ق َ ق َ ف َ ] (ع مص ) لرزانیدن . || ترسانیدن . || دندان بر هم زدن مرد سرمازده از شدت سرما. گویند: قُرْقِف َ الصرد (مجهولاً)؛ یعنی دندان بر همدیگر زد مرد سرمازده از شدت سرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درشتی و بلندی آواز کبوتر و گشن ، و خنده . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: