( مصدر ) پاره کردن : [ بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ ] .
کتره کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کتره کردن. [ ک َ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب )پاره کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). دریدن :
بر او کتره کرد آن زره را به تیغ
ز زخمش همی جست راه گریغ.
بر او کتره کرد آن زره را به تیغ
ز زخمش همی جست راه گریغ.
فردوسی ( از آنندراج ).
این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود.کلمات دیگر: