کلمه جو
صفحه اصلی

طیلس

فرهنگ فارسی

طالس است که حلبه نامند

لغت نامه دهخدا

طیلس. [ طَ ل َ ]( معرب ، اِ ) چادر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طیلسان. ابوالاشبال احمد محمد شاکر ناشر کتاب «المعرب جوالیقی » ذیل کلمه طیلسان گوید: و در طیلسان دو لغت دیگر نیز هست ، یکی «الطیلس » و دیگری «الطالسان »، و در معیار این لغت را بدین نحو معنی و تفسیر کرده که : «جامه ای است که بر دوش افکنند»، و نیز گفته که : «جامه ای است که بدن را احاطه میکند و برای پوشیدن میبافند عاری از تفصیل و دوزندگی »، وادی شیر گفته که «آن پوششی است مدور و سبز بدون دامان که تار یا پود آن که از پشم است و خواص از علما و مشایخ آن را پوشند و آن پوشش پارسیان بوده است ». ( المعرب چ مصر مطبعة دار الکتب المصریه 1361هَ. ق. ).

طیلس. [ طَ ل َ ] ( ع اِ ) طالس است که حلبه نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).

طیلس . [ طَ ل َ ] (ع اِ) طالس است که حلبه نامند. (فهرست مخزن الادویه ).


طیلس . [ طَ ل َ ](معرب ، اِ) چادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طیلسان . ابوالاشبال احمد محمد شاکر ناشر کتاب «المعرب جوالیقی » ذیل کلمه ٔ طیلسان گوید: و در طیلسان دو لغت دیگر نیز هست ، یکی «الطیلس » و دیگری «الطالسان »، و در معیار این لغت را بدین نحو معنی و تفسیر کرده که : «جامه ای است که بر دوش افکنند»، و نیز گفته که : «جامه ای است که بدن را احاطه میکند و برای پوشیدن میبافند عاری از تفصیل و دوزندگی »، وادی شیر گفته که «آن پوششی است مدور و سبز بدون دامان که تار یا پود آن که از پشم است و خواص از علما و مشایخ آن را پوشند و آن پوشش پارسیان بوده است ». (المعرب چ مصر مطبعة دار الکتب المصریه 1361هَ . ق .).



کلمات دیگر: