کلمه جو
صفحه اصلی

عصیم

فرهنگ فارسی

از اعلام است

لغت نامه دهخدا

عصیم. [ ع َ ] ( ع اِ ) خوی. ( منتهی الارب ). عرق. ( اقرب الموارد ). || چرک و کمیز که بر ران شتر خشک گردد. ( منتهی الارب ). وسخ و بول خشک شده بر ران شتر. ( از اقرب الموارد ). || موی سیاه که زیر پشم شتر بعدِ ریخته شدنش برآید. || بقیه هر چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باقی ماندن اثر حنا و قطران و خضاب و جز آن بر دست. ( منتهی الارب ). اثر خضاب و از آن قبیل. ( از اقرب الموارد ).

عصیم. [ ع ُ ص َ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).

عصیم . [ ع َ ] (ع اِ) خوی . (منتهی الارب ). عرق . (اقرب الموارد). || چرک و کمیز که بر ران شتر خشک گردد. (منتهی الارب ). وسخ و بول خشک شده بر ران شتر. (از اقرب الموارد). || موی سیاه که زیر پشم شتر بعدِ ریخته شدنش برآید. || بقیه ٔ هر چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باقی ماندن اثر حنا و قطران و خضاب و جز آن بر دست . (منتهی الارب ). اثر خضاب و از آن قبیل . (از اقرب الموارد).


عصیم . [ ع ُ ص َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: