کلمه جو
صفحه اصلی

قرمان

فرهنگ فارسی

اقلیمی است در روم و گاه قرمان خوانده شود .

لغت نامه دهخدا

قرمان. [ ق َ رَ ] ( ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن ستور. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || به ضعف و سستی خوردن. ( منتهی الارب ). الاکل الضعیف. ( اقرب الموارد ).

قرمان. [ ق ِ ] ( اِخ ) معرب کرمان. رجوع به کرمان شود.

قرمان. [ ق َ ] ( اِخ ) اقلیمی است در روم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و گاه قَرَمان خوانده شود.( اقرب الموارد ). شهری است در ترکیه. نام قدیم آن لارندا است. این شهر در جنوب شرقی قونیه در فاصله 57000 گزی آن قرار گرفته و خاندان قرمان اغلو در قرن چهاردهم م. آن را پایتخت خود گردانیدند. ( ذیل المنجد ).

قرمان . [ ق َ ] (اِخ ) اقلیمی است در روم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه قَرَمان خوانده شود.(اقرب الموارد). شهری است در ترکیه . نام قدیم آن لارندا است . این شهر در جنوب شرقی قونیه در فاصله ٔ 57000 گزی آن قرار گرفته و خاندان قرمان اغلو در قرن چهاردهم م . آن را پایتخت خود گردانیدند. (ذیل المنجد).


قرمان . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به ضعف و سستی خوردن . (منتهی الارب ). الاکل الضعیف . (اقرب الموارد).


قرمان . [ ق ِ ] (اِخ ) معرب کرمان . رجوع به کرمان شود.



کلمات دیگر: