قلعه ای است نه چندان محکم
کارزین
فرهنگ فارسی
قلعه ای است نه چندان محکم
لغت نامه دهخدا
کارزین . (اِخ ) (رودخانه ٔ...) آبش شیرین مایل بشوری است آب رودخانه ٔ شور جهرم و آب رودخانه ٔ خضر و آب رودخانه ٔ صیمکان بهم پیوسته چون تنگ کارزین بگذرد آن را رودخانه ٔ کارزین گویند و رجوع به کارزین شود.
کارزین . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ٔ کارزین قلعه ای است نه چنان محکم که این دیگر قلاع و گرمسیر سخت است و بر کنار رود ثکان نهاده است و آب دزدی کرده اند که آب قلعه از آنجاست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 159). بکارزین قلعه ای محکم است و آب دزدکی کرده اند که از رود ثکان آب بقلعه میبرند و هرم و کاریان ازین اعمال است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 135). و رجوع به کارزین شود.
کارزین . (اِخ ) شهری است به فارس . (انساب سمعانی ورق 470 ب ) (معجم البلدان ). یاقوت این کلمه رابه فتح راء و کسر زاء آورده است . شهری وسط است و گرمسیر و در آنجا درختان خرما بسیار، آبش از رود زکان است و قلعه ٔ محکمی دارد. (از نزهة القلوب چ لیسترانج ، المقالة الثالثه ص 118). و نیز رجوع به ص 119 و 134 و 186 و 217 از همین کتاب شود. کارزین شهرکی نیکو بوده است و از بسیاری ظلم خراب شده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 135). و نیز رجوع به ص 140 و 159 از همین کتاب شود. نام شهرکی است از بلاد فارس که در طرف اصطخر اتفاق افتاده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شهر کارزین کرسی نشین کوادخره یا قبادخره در پارس بوده است . (از یشتها ج 2 ص 311 تفسیر استاد پورداود). صاحب وصاف بیت ذیل را... در ج 4 ص 446 آورده :
گر کارزین نگردد جویم بفال خوب
معبر که گشت چهره ٔ آمال همچو قیر.
کارزین و جویم و فال و قیر همه اسامی بلوکاتی است در فارس ومعبر نام قدیم قسمت جنوبی سواحل شرقی شبه جزیره ٔ هندوستان بوده که در نقشه های امروزه بنام سواحل «کرماندل » معروف است . (شدالازار جنید شیرازی چ محمد قزوینی و عباس اقبال ، حاشیه ٔ ص 100). صاحب قاموس که مسقط الرأس او بتصریح خود او قریه ٔ کارزین بوده [ «و کارزین بَلدٌ بفارس و به وُلدت ُ - قاموس » ] آرد: کارزین ... بکلی متصل ببلوک اَبزَر است . (ایضاً شدالازار حاشیه ٔ ص 215). کارزین بلوک معروفی است در فارس و قصبه ٔ آن بلوک نیز که بهمین اسم موسوم است مسقط الرأس فیروز آبادی صاحب قاموس است بتصریح خود او در ماده ٔ «ک ر ز». (ایضاً شدالازار حاشیه ٔ ص 448).
گر کارزین نگردد جویم بفال خوب
معبر که گشت چهره آمال همچو قیر.
کارزین و جویم و فال و قیر همه اسامی بلوکاتی است در فارس ومعبر نام قدیم قسمت جنوبی سواحل شرقی شبه جزیره هندوستان بوده که در نقشه های امروزه بنام سواحل «کرماندل » معروف است. ( شدالازار جنید شیرازی چ محمد قزوینی و عباس اقبال ، حاشیه ص 100 ). صاحب قاموس که مسقط الرأس او بتصریح خود او قریه کارزین بوده [ «و کارزین بَلدٌ بفارس و به وُلدت ُ - قاموس » ] آرد: کارزین... بکلی متصل ببلوک اَبزَر است. ( ایضاً شدالازار حاشیه ص 215 ). کارزین بلوک معروفی است در فارس و قصبه آن بلوک نیز که بهمین اسم موسوم است مسقط الرأس فیروز آبادی صاحب قاموس است بتصریح خود او در ماده «ک ر ز». ( ایضاً شدالازار حاشیه ص 448 ).
کارزین. ( اِخ ) ( رودخانه ٔ... ) آبش شیرین مایل بشوری است آب رودخانه شور جهرم و آب رودخانه خضر و آب رودخانه صیمکان بهم پیوسته چون تنگ کارزین بگذرد آن را رودخانه کارزین گویند و رجوع به کارزین شود.
کارزین. ( اِخ ) ( قلعه ٔ... ) قلعه کارزین قلعه ای است نه چنان محکم که این دیگر قلاع و گرمسیر سخت است و بر کنار رود ثکان نهاده است و آب دزدی کرده اند که آب قلعه از آنجاست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 159 ). بکارزین قلعه ای محکم است و آب دزدکی کرده اند که از رود ثکان آب بقلعه میبرند و هرم و کاریان ازین اعمال است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ). و رجوع به کارزین شود.
دانشنامه عمومی
اطلس گیتاشناسی استان های ایران، تهران: ۱۳۸۳ خ.
از جمله مشاهیر این خطه از ایران می توان به شیخ ابوطاهر مجدالدین محمد بن یعقوب، عالم لغوی، ادیب، مفسر، قاضی و فقیه شافعی اشاره کرد که در این شهر به دنیا آمد.
یکی از آثار تاریخی کارزین، مسجد جامع کارزین می باشد.