کلمه جو
صفحه اصلی

کارمندی

فارسی به انگلیسی

employment, service, working


employment, service, working, membership of staff

membership of staff


فرهنگ فارسی

شغل کار مند عضویت اداره یا موسسهای .

لغت نامه دهخدا

کارمندی. [ م َ ] ( حامص مرکب )عمل کارمند. داشتن شغلی در دستگاهی. عضویت اداره.


کلمات دیگر: