ناقه بار گرفته و آبستن شده .
واسق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
واسق. [ س ِ ] ( ع ص ) ناقه بارگرفته و آبستن شده. ج ، وِساق ، مَواسِق ، مواسیق برخلاف قیاس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناقة واسق ؛ شترماده باردار. حامل. ج ، واسقات و وساق ، و برخلاف قیاس مواسق و مواسیق نیز آمده است. ( از اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: