کلمه جو
صفحه اصلی

نادیدگی

فرهنگ فارسی

۱ - مفلسی تهی دستی . ۲ - ندیده بودن نو کیسگی : این گدا چشمی واین نادیدگی از گدایی تست نزبگلربگی . ( مثنوی لغ. )

لغت نامه دهخدا

نادیدگی. [ دی دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) افلاس. احتیاج. ( آنندراج ). مفلسی. پریشانی. بی چیزی. افلاس. ( ناظم الاطباء ). || نادیده بودن. ندیده بودن. نوکیسگی. تازه به عرصه رسیدگی. جانگرفتگی. گدا چشمی. حریصی. گداطبعی. ندیدگی :
این گداچشمی و این نادیدگی
از گدائی تست نز بیگلربگی.
مولوی.


کلمات دیگر: