( مصدر ) ۱ - نوک ناخن را داخل چیزی کردن و خراشیدن . ۲ - تاثیرکردن : کند نغمه مستانه ناخن فرو که چون باد پیچد صدا در کدو. ( ظهوری )
ناخن فروکردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ناخن فروکردن. [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تأثیر کردن در مزاج :
کند نغمه مستانه ناخن فرو
که چون باد پیچد صدا در کدو.
فرو کرده ای ناخنی در جگر
نباشد چرا دیده گلبرگ تر؟
کند نغمه مستانه ناخن فرو
که چون باد پیچد صدا در کدو.
ظهوری ( از آنندراج ).
- ناخن در جگر فروکردن . رجوع به ناخن در جگر شکستن شود : فرو کرده ای ناخنی در جگر
نباشد چرا دیده گلبرگ تر؟
ظهوری ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: