کلمه جو
صفحه اصلی

ناخوست

لغت نامه دهخدا

ناخوست. [ خوَس ْ / خُس ْ ] ( ن مف مرکب ) هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). ناخوست ، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است ، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن ( ناخوستن ) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست ، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. «سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما». ناخوست ، لغةً از: نا ( نفی ، سلب ) + خوست = کوست ، به معنی ناکوفته است. ( حاشیه ص 2091 برهان چ معین ). مصحف پاخوست ( پاخوسته ، پایخست ، پای خسته ). ( یادداشت لغت نامه ).


کلمات دیگر: