کلمه جو
صفحه اصلی

مزدور


مترادف مزدور : اجیر، جیره خوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجب بگیر، عمله، فعله، کارگر ، سپاهی، سرباز، لشکری

متضاد مزدور : بیکار

فارسی به انگلیسی

hireling, mercenary, prostitute


wage-earner, hired worker, hireling, hired, mercenary, [n.] wage - earner, [adj.] hired, prostitute

[n.] wage - earner, hired worker, hireling, hired, mercenary


فارسی به عربی

مساعدة , یرقة

مترادف و متضاد

help (اسم)
کمک، یاری، مساعدت، پایمردی، نوکر، مزدور، امداد

grub (اسم)
کوتوله، نوزاد، خوراک، نویسنده مزدور، مزدور، خوشه چین، کرم حشره، بچه مگس

hireling (اسم)
مزدور

laborer (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله

workman (اسم)
کارگر، عمله، مزدور، فعله، استادکار، مزدبگیر

galley slave (اسم)
غلام، غلام پاروزن، مزدور، زحمتکش

hired laborer (اسم)
مزدور

hack (اسم)
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه

hired labourer (اسم)
مزدور

hack (صفت)
مزدور

hired (صفت)
مزدور

hireling (صفت)
خود فروش، مزدور، اجیر

۱. اجیر، جیرهخوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجببگیر،
۲. عمله، فعله، کارگر ≠ بیکار
۳. سپاهی، سرباز، لشکری


صفت ≠ بیکار


اجیر، جیره‌خوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجب‌بگیر


عمله، فعله، کارگر


فرهنگ فارسی

کارگر، کسی که برای دیگری کارمیکندومزدمی گیرد، مزدبر و مزدگیر هم میگویند
۱ - کسی که در مقابل کاری مزد گیرد . ۲ - شاگرد استاد صنعتکار . یا مزدور دیو ( ان ) . ۱ - شخصی که کارهای بیهوده کند که در آن نه فاید. دنیا و نه نفع آخرت بجهت او باشد هیزم کش دوزخ : زدونی و زنادانی چنین مزدور دیوان شد و گرنه ارسلان خاصست دین را نقس انسانی . ( سنائی ) ۲ - عامل دیوانی .
زیارت کننده

فرهنگ معین

(مُ ) [ په . ] (ص مر. ) اجیر، کسی که برای گرفتن مزد کار انجام می دهد.

لغت نامه دهخدا

مزدور. [ م ُ دَ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ازدوار. زیارت کننده . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ازدوار شود.


مزدور. [ م ُ دَ وِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ازدوار. زیارت کننده. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ازدوار شود.

مزدور. [ م ُ ] ( ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ). شاکر. اسیف. عسیف. جری. عُضُرت. عضارط. عضروط. عتیل. اجیر. ( منتهی الارب ). مزدبر. مزده بر. شخصی که کار بکند و اجرت بگیرد. ( برهان ). آنکه کار کند و مزد گیرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کسی که با مزد کار کند. ( یادداشت ایضاً ). کارگر روزانه. که کار روزانه به مزد کند. عامل مزدبگیر و دارای مزد. به روزمزد کار کننده :
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دستان همی زد بی کیار.
رودکی.
خردمند کز دشمنان دور گشت
تن دشمن او را چو مزدور گشت.
فردوسی.
نشسته نظاره من از دورشان
توگفتی بدم پیش مزدورشان.
فردوسی.
بدو گفت مزدورت آید بکار
که پیشت گذارد به بد روزگار.
فردوسی.
همه کدخدایند و مزدور کیست
همه گنج دارند و گنجور کیست.
فردوسی.
زمان بنده کردار مزدور تست
زمین گنج و خورشید گنجور تست.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 204 ).
گر کارکنی عزیز باشی
فردا که دهند مزد مزدور.
ناصرخسرو.
چون به نادانی کند مزدور کار
گرسنه خسبد به شب دست آبله.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 385 ).
مردی را به صد دینار در روزی مزدور گرفت. ( کلیله و دمنه ص 51 ). مزدور چندانکه در خانه بازرگان نشست چنگی دید. ( کلیله و دمنه ص 51 ). گفت مزدور تو بودم و تا آخر روز آنچه فرمودی بکردم. ( کلیله و دمنه ص 51 و 52 ).
بلکه مزدور دار خانه بخل
صفت عدل شاه میگوید.
خاقانی.
دل کم نکنددر کار از دیودلی ایرا
مزدور سلیمان است از کار نیندیشد.
خاقانی.
بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی.
خاقانی.
به آبادیش دار منشور خویش
که هرکس دهد حق مزدور خویش.
نظامی.
- مزدور بودن ؛ اجیر بودن. برای کسی در مقابل مزد کار کردن.

مزدور. [ م ُ ] (ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه ٔ «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. (آنندراج ) (غیاث ). شاکر. اسیف . عسیف . جری . عُضُرت . عضارط. عضروط. عتیل . اجیر. (منتهی الارب ). مزدبر. مزده بر. شخصی که کار بکند و اجرت بگیرد. (برهان ). آنکه کار کند و مزد گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که با مزد کار کند. (یادداشت ایضاً). کارگر روزانه . که کار روزانه به مزد کند. عامل مزدبگیر و دارای مزد. به روزمزد کار کننده :
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دستان همی زد بی کیار.

رودکی .


خردمند کز دشمنان دور گشت
تن دشمن او را چو مزدور گشت .

فردوسی .


نشسته نظاره من از دورشان
توگفتی بدم پیش مزدورشان .

فردوسی .


بدو گفت مزدورت آید بکار
که پیشت گذارد به بد روزگار.

فردوسی .


همه کدخدایند و مزدور کیست
همه گنج دارند و گنجور کیست .

فردوسی .


زمان بنده کردار مزدور تست
زمین گنج و خورشید گنجور تست .

اسدی (گرشاسب نامه ص 204).


گر کارکنی عزیز باشی
فردا که دهند مزد مزدور.

ناصرخسرو.


چون به نادانی کند مزدور کار
گرسنه خسبد به شب دست آبله .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 385).


مردی را به صد دینار در روزی مزدور گرفت . (کلیله و دمنه ص 51). مزدور چندانکه در خانه ٔ بازرگان نشست چنگی دید. (کلیله و دمنه ص 51). گفت مزدور تو بودم و تا آخر روز آنچه فرمودی بکردم . (کلیله و دمنه ص 51 و 52).
بلکه مزدور دار خانه ٔ بخل
صفت عدل شاه میگوید.

خاقانی .


دل کم نکنددر کار از دیودلی ایرا
مزدور سلیمان است از کار نیندیشد.

خاقانی .


بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی
قرصه ٔ کافور کرد از قرصه ٔ شمس الضحی .

خاقانی .


به آبادیش دار منشور خویش
که هرکس دهد حق مزدور خویش .

نظامی .


- مزدور بودن ؛ اجیر بودن . برای کسی در مقابل مزد کار کردن .
|| باربر. که با گرفتن مزد چیزی را از جایی بجایی برد :
به خنجر حنجر من بازبری
نشانی مر مرا برپشت مزدور.

منوچهری .


به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور.

منوچهری .


|| شاگرد. (برهان ). || نوکر. مستخدم . چاکر. پیشیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از جرس نفس برآور غریو
بنده ٔ دین باش نه مزدور دیو

نظامی .


ترک جان خویش کن کو اینت گفت
از ضلالت نفس را مزدور باش .

عطار.


|| کارگر. کارگرزیردست بنا. عمله . فعله :
همه شاگرد و او مدرسشان
همه مزدور و او مهندسشان .

سنائی (از شعوری ).


آن ستاند مهندس دانا
به یکی دم که پنج مه بنا
...آن کند در دو ماه بناگرد
که نبیند به سالها شاگرد
باز شاگرد آن چشد ز سرور
که نیابد به عمرها مزدور .

؟


|| مأمور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

۱. کسی که برای دیگری کار می کند و مزد می گیرد، مزدبر، مزدگیر.
۲. [قدیمی] کارگر.

دانشنامه عمومی

مزدور یا سرباز حرفه ای (به انگلیسی: Mercenary) به نیروی نظامی یا شبه نظامی گفته می شود که بدون انگیزه های ملی-مذهبی و فقط در برابر دریافت دستمزد به صورت پیمانکار جنگی عمل می کند. به عقیده برخی شاید بتوان مزدوری را در زمره قدیمی ترین مشاغل تاریخ بشر به حساب آورد.
خدمت وظیفه عمومی
بلک واتر: ظهور قدرتمندترین ارتش اجیر جهان
در طول تاریخ، حتی گاهی مزدوران در مقابل کشور خودشان خدمات جنگی ارائه می کردند. مانند دسته یونانی ها در ارتش ایران که در جنگ های ایران و یونان علیه هموطنانشان می جنگیدند.
امروزه بیشتر ارتش های جهان از سربازان مزدور که به استخدام ارتش در می آیند استفاده می کنند. از معروفترین مزدوران در حال حاضر لژیون خارجی فرانسه و شرکت بلک واتر ایالات متحده آمریکا هستند. شرکت بلک واتر آمریکا که برخی آن را نیرومندترین و ثروتمندترین ارتش خصوصی جهان می دانند در جنگ عراق (۲۰۰۳) به ارتش آمریکا خدمات امنیتی ارائه می دهد.

گویش مازنی

۱مزدور ۲کارگر فصلی یا قراردادری برای مزرعه


/mezdoor/ مزدور - کارگر فصلی یا قراردادری برای مزرعه

جدول کلمات

اجیر

پیشنهاد کاربران

مزد:اجرت . حاصل
دور::دو رویی. دو رنگی




کسی که تهد فرمان حاکم ستمگر کار کند.

پاچه خوار

مزدور از ریشه زدر هست که در باب مفعول بکار رفته و بمعنی احترام است.

سر سپردگان


اون آدم ایرانی نیست اگه ندونه مزدور چیه

نوکر چریک ؛ نوکرانی که در فوج هنگام ضرورت بسخره ملازم گیرند و بعد اختتام جنگ آنها را معزول سازند. ( آنندراج ) ( از سفرنامه ٔ شاه ایران ) .


مُزد وَر

کسی که به خاطر پول کار می کند


کلمات دیگر: