کلمه جو
صفحه اصلی

نمی

فرهنگ فارسی

رطوبت
ناراستی ٠ دغلی ٠ خیانت ٠ یا عیب ٠ یا دشمنی ٠ عدوات ٠ یا سرشت ٠ یا گوهر مرد و نژاد آن ٠

لغت نامه دهخدا

نمی . [ ن َ می ی ] (ع مص ) رجوع به نَمْی و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.


نمی. [ ن َ ] ( حامص ) تری. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نمناکی. مرطوبی. || سردی. ( ناظم الاطباء ).

نمی. [ ن َم ْی ْ ] ( ع مص ) گوالیدن. ( از منتهی الارب ). زیاد شدن و گوالیدن مال وجز آن. ( اقرب الموارد ). نمو. نمی . نماء. نمیة. ( متن اللغة ). || بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. ( از منتهی الارب ). بلند و پرشعله افروختن آتش را. ( از اقرب الموارد ). || فربه شدن مردم. ( منتهی الارب ). چاق و سمین شدن. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). نَمی . ( متن اللغة ). || بلندگردیدن آب. ( منتهی الارب ). برآمدن و بالا آمدن آب. ( از اقرب الموارد ). || برآمدن و افزون شدن رنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زیاد شدن سیاهی خضاب بر دست و موی. ( از اقرب الموارد ). نمو. نماء. نَمی . نمیة. ( متن اللغة ). || شدت گرفتن سیاهی مرکب بعد از کتابت. پررنگ شدن مرکب سپس ِ نوشتن. ( از اقرب الموارد ). نمو. نماء. نَمی .نمیة. ( متن اللغة ). || گران گردیدن نرخ. ( منتهی الارب ). بالا گرفتن و گران شدن نرخ. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن حدیث و خبر به کسی و منسوب نمودن به سوی کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خبر به کسی اسناد کردن. ( فرهنگ خطی ). نَمْو. ( متن اللغة ). || برداشته شدن سخن و حدیث. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نَمْو. ( متن اللغة ). || نسبت کردن کسی را به پدرش. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نمی . ( متن اللغة ). || برداشتن چیزی را بر چیزی دیگر . ( از اقرب الموارد ). چیزی بر سر چیزی نهادن. ( فرهنگ خطی ). بلند کردن چیزی را بر چیزی. ( از ناظم الاطباء ). نُمی . ( متن اللغة ). || ناپدید شدن و دور از چشم شکارچی مردن شکار. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

نمی. [ ن َ ما ] ( ع اِ ) ج ِ نماة. رجوع به نَماة شود.

نمی. [ ن ُم ْ می ی ] ( ع اِمص ، اِ ) ناراستی. دغلی. ( منتهی الارب ). خیانت. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || عیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || دشمنی. ( منتهی الارب ). عداوت. ( اقرب الموارد ). || سرشت. ( منتهی الارب ). طبیعت. ( اقرب الموارد ). رجوع به معنی بعدی شود. || گوهر مرد و نژاد آن. ( از منتهی الارب ). جوهر واصل انسان. ( از اقرب الموارد ). طبیعت و گوهر انسان و اصل او. ( از متن اللغة ). نیز رجوع به معنی قبلی شود. || سنگ ترازو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پشیز. ( مهذب الاسماء ). زر مغشوش که در آن مس بوده باشد. ( فرهنگ خطی ). پشیز یا درم که در آن آمیزش مس یا ارزیز باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). واحد آن نُمیّة است. ( از نقود ). کلمه ای است رومی. ( از اقرب الموارد ). ج ، نَمامی . || احدی. کسی. یقال : ما به نمی ؛ یعنی کسی نیست در آن. ( از منتهی الارب ). ای احد. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

نمی . [ ن َ ] (حامص ) تری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نمناکی . مرطوبی . || سردی . (ناظم الاطباء).


نمی . [ ن َ ما ] (ع اِ) ج ِ نماة. رجوع به نَماة شود.


نمی . [ ن َم ْی ْ ] (ع مص ) گوالیدن . (از منتهی الارب ). زیاد شدن و گوالیدن مال وجز آن . (اقرب الموارد). نمو. نمی ّ. نماء. نمیة. (متن اللغة). || بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. (از منتهی الارب ). بلند و پرشعله افروختن آتش را. (از اقرب الموارد). || فربه شدن مردم . (منتهی الارب ). چاق و سمین شدن . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). نَمی ّ. (متن اللغة). || بلندگردیدن آب . (منتهی الارب ). برآمدن و بالا آمدن آب . (از اقرب الموارد). || برآمدن و افزون شدن رنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زیاد شدن سیاهی خضاب بر دست و موی . (از اقرب الموارد). نمو. نماء. نَمی ّ. نمیة. (متن اللغة). || شدت گرفتن سیاهی مرکب بعد از کتابت . پررنگ شدن مرکب سپس ِ نوشتن . (از اقرب الموارد). نمو. نماء. نَمی ّ.نمیة. (متن اللغة). || گران گردیدن نرخ . (منتهی الارب ). بالا گرفتن و گران شدن نرخ . (از اقرب الموارد). || برداشتن حدیث و خبر به کسی و منسوب نمودن به سوی کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خبر به کسی اسناد کردن . (فرهنگ خطی ). نَمْو. (متن اللغة). || برداشته شدن سخن و حدیث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نَمْو. (متن اللغة). || نسبت کردن کسی را به پدرش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نمی ّ. (متن اللغة). || برداشتن چیزی را بر چیزی دیگر . (از اقرب الموارد). چیزی بر سر چیزی نهادن . (فرهنگ خطی ). بلند کردن چیزی را بر چیزی . (از ناظم الاطباء). نُمی ّ. (متن اللغة). || ناپدید شدن و دور از چشم شکارچی مردن شکار. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).


نمی . [ ن ُ می ی ] (ع مص ) رجوع به نَمْی و نَماء شود.


نمی . [ ن ُم ْ می ی ] (ع اِمص ، اِ) ناراستی . دغلی . (منتهی الارب ). خیانت . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || عیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || دشمنی . (منتهی الارب ). عداوت . (اقرب الموارد). || سرشت . (منتهی الارب ). طبیعت . (اقرب الموارد). رجوع به معنی بعدی شود. || گوهر مرد و نژاد آن . (از منتهی الارب ). جوهر واصل انسان . (از اقرب الموارد). طبیعت و گوهر انسان و اصل او. (از متن اللغة). نیز رجوع به معنی قبلی شود. || سنگ ترازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشیز. (مهذب الاسماء). زر مغشوش که در آن مس بوده باشد. (فرهنگ خطی ). پشیز یا درم که در آن آمیزش مس یا ارزیز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). واحد آن نُمیّة است . (از نقود). کلمه ای است رومی . (از اقرب الموارد). ج ، نَمامی ّ . || احدی . کسی . یقال : ما به نمی ؛ یعنی کسی نیست در آن . (از منتهی الارب ). ای احد. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (از متن اللغة).


دانشنامه عمومی

نمی (به ایتالیایی: Nemi) یک کومونه در ایتالیا است که در استان رم واقع شده است.
فهرست شهرهای ایتالیا
نمی ۷ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۷۱۹ نفر جمعیت دارد و ۵۲۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
شهر Ceyrat خواهرخواندهٔ نمی هست.

گویش مازنی

/nami/ نام مرتعی در آمل

نام مرتعی در آمل



کلمات دیگر: