کلمه جو
صفحه اصلی

نهم

فارسی به انگلیسی

ninth

عربی به فارسی

ادم پر خور , شکم پرست , دله , صاحب سر رشته در خوراک


حريص , ازمند , مشتاق , ارزومند , متمايل


فرهنگ فارسی

عدد ترتیبی بری نه (۹ ) : (( باب نهم در طبقات شعرای آل ناصر ... ) )
نام بتی است مزینه را عبد نهم منسوب به این بت است . یا دیوی است شیطان .

لغت نامه دهخدا

نهم. [ ن َ ] ( ع اِ ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شترو جز آن را زجر کنند. ( منتهی الارب ). توعد. || ( مص ) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه. نهمة. ( از منتهی الارب ). بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نهیم.( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). راندن به عنف. ( زوزنی ). || سنگریزه و جز آن انداختن به انگشتان و راندن بدان. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). حصی و مانند آن افکندن. ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ). سنگ انداختن به سر انگشت. ( تاج المصادر بیهقی ). || غریدن و بانگ کردن فیل. نهیم. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ( از متن اللغة ). || نحم. گلو روشن کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

نهم. [ ن َ هََ ] ( ع مص ) بسیار شدن اکل و خوراک کسی. ( ازاقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). نهیم. ( متن اللغة ). || آزمند چیزی گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). سخت حریص شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آزمند و حریص گشتن درخوردن طعام و سیری و چشم سیری از غذا نداشتن. نهامة. ( از اقرب الموارد ). زیاد شدن میل و شهوت کسی به غذا. ( از متن اللغة ). نیک آزمند گردیدن به طعام و پرنگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن. ( از منتهی الارب ). سخت حریص شدن در خوردن. ( زوزنی ). || همت کسی در چیزی رسیدن و رغبتش بدان فزونی گرفتن. ( از اقرب الموارد ).

نهم. [ ن َ هَِ ] ( ع ص ) نیک آزمند و حریص بر طعام و گرسنه چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ).

نهم. [ ن ُ هَُ ] ( عدد ترتیبی ، ص نسبی ) تاسع. ( منتهی الارب ). چیزی که در مرتبه نه واقع شده باشد. ( ناظم الاطباء ).
- نهم چرخ ؛ کنایه از فلک اعظم است که عرش باشد. ( از برهان ) ( از آنندراج ).

نهم. [ ن ُ هَُ ] ( ع اِ ) ج ِ نهام. رجوع به نهام شود.

نهم. [ ن ُ ] ( اِخ ) نام بتی است مزینه را و از اینجاست که عبدنهم نام گذارند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به بت شود. || دیوی است. ( آنندراج ). شیطان. ( ناظم الاطباء ).

نهم . [ ن َ ] (ع اِ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شترو جز آن را زجر کنند. (منتهی الارب ). توعد. || (مص ) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه . نهمة. (از منتهی الارب ). بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهیم .(اقرب الموارد) (متن اللغة). راندن به عنف . (زوزنی ). || سنگریزه و جز آن انداختن به انگشتان و راندن بدان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حصی و مانند آن افکندن . (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). سنگ انداختن به سر انگشت . (تاج المصادر بیهقی ). || غریدن و بانگ کردن فیل . نهیم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). (از متن اللغة). || نحم . گلو روشن کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


نهم . [ ن َ هََ ] (ع مص ) بسیار شدن اکل و خوراک کسی . (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). نهیم . (متن اللغة). || آزمند چیزی گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). سخت حریص شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آزمند و حریص گشتن درخوردن طعام و سیری و چشم سیری از غذا نداشتن . نهامة. (از اقرب الموارد). زیاد شدن میل و شهوت کسی به غذا. (از متن اللغة). نیک آزمند گردیدن به طعام و پرنگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن . (از منتهی الارب ). سخت حریص شدن در خوردن . (زوزنی ). || همت کسی در چیزی رسیدن و رغبتش بدان فزونی گرفتن . (از اقرب الموارد).


نهم . [ ن َ هَِ ] (ع ص ) نیک آزمند و حریص بر طعام و گرسنه چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة).


نهم . [ ن ُ ] (اِخ ) نام بتی است مزینه را و از اینجاست که عبدنهم نام گذارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به بت شود. || دیوی است . (آنندراج ). شیطان . (ناظم الاطباء).


نهم . [ ن ُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ نهام . رجوع به نهام شود.


نهم . [ ن ُ هَُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) تاسع. (منتهی الارب ). چیزی که در مرتبه ٔ نه واقع شده باشد. (ناظم الاطباء).
- نهم چرخ ؛ کنایه از فلک اعظم است که عرش باشد. (از برهان ) (از آنندراج ).


دانشنامه عمومی

نهم (کهگیلویه)، روستایی از توابع بخش سرفاریاب شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد ایران است.
این روستا در دهستان سرفاریاب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۸۶ نفر (۳۹خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/nehem/ نهم – نهمین

نهم – نهمین



کلمات دیگر: