کلمه جو
صفحه اصلی

گلیج

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان تنکابن از توابع مازندران .

لغت نامه دهخدا

گلیج. [ گ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تنکابن از توابع مازندران. ( سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 144 ).

گویش مازنی

/gelij/ جاجیمی که تانه ی آن – تار پارچه با نخ و بافه ی آن پود پارچه از نخ کامواستزیلوی دست بافت پشمی - روانداز پشمین و نازک روی گهواره ۳زنبور

۱جاجیمی که تانه ی آن – تار پارچه با نخ و بافه ی آن پود پارچه ...


پیشنهاد کاربران

گلیج گل ئج ( ئج ) یک واژه مهم در زبان غرب مازندران است مثل شیرج نائیج یوشیج و. . . . . .

دقیقا همین مطالبی که آقای محمود گلیج عنوان کردند درسته، ضمن اینکه با پیدایش جلگه ی تنکا خاندان گلیج وچندخاندان دیگر از بزرگترین خاندانهای تنکابن بودند ولی متاسفانه ماگلیج ها قدر خودمونو ندونستیمو نمیدونیم تا اینکه شهر ومسولیتش افتاده دست اشکوری های و امثالهم.

گلیج دراصل نام گلی است ( یج ) که بصورت وحشی دردامنه کوهای کرمانشاه میروید. که این طایفه ( اکثریت ) بدلیل خشک سالی به تنکابن جاده دوهزار محاجرت میکنن

نام یک قوم زرتشتی

به دلیل نداشتن هیچ ریشه اسلامی به احتمال زیاد یک فامیلی زرتشتی میباشد. نام قوم زرتشتی است

با سلام. نمی دانم که از فضای مجازی بایستی ممنون بود و یا نالان؟! چرا که به مدد آن می شود طائفه گلیج را که پشت اندر پشت، گیلک تنکابن بوده اند را به جایی دیگر وصل نمود!!!
باید خدمت علاقه مندان به حقیقت عرض نمایم که طایفه گلیج از اصیل ترین طوایف بومی تنکابن می باشند و واژه گلیج golayj از دو جز گلgol ئیج تشکیل می شود. گل gol در واقع شکل دیگری از واژه گیل guil در لهجه ای از لهجه های گویش تنکابنی از خانواده زبانی گیلکی است. جز دوم که ئیج می باشد، پسوند انتساب است همانند ئیج در پایان کلمه "یوشیج" که به معنای "اهل روستای یوش" در مازندران می باشد. و یا کپج kepej به معنی "اهل روستای کپ" مازندران است. و یا طائفه شرج şerj یا شیرج şiraj به معنی منتسبین به شیر ( سلطان جنگل ) است که به نظر می رسد شیر، توتم این طائفه بوده است. کما اینکه شرج şerj از اسامی پسرانه بسیار کهن گیلکی می باشد و یکی از فرماندهان دیلمی ها در گیلان و مازندران بوده است. در مجموع می توان گفت تکواژ "ئیج" پسوند نام فامیلی در گویش های شرقی زبان گیلکی و مازندرانی بوده و هست و در نتیجه گلیج به معنی منتسب به قوم گیل می باشد. همچنین این طائفه در اوایل صفویه دارای دو فرمانده به نام های گل میرGolmir و سلارSelār بوده است که این دو برادر یکدیگر بوده اند و شرح این طائفه در کتاب طوایف غرب مازندران مضبوط و مشروح است. سپاس از شما. . .

در ادامه در رابطه با اصیل بودن طائفه گلیج در تنکابن زمین باید خدمت دوستان عزیزم سه مطلب دیگر را عرض نمایم.
نخست _ بخش مرکزی شهرستان تنکابن در گذشته نسبتا دور از سه قسمت تشکیل می گردید:
1. گلیجان golayjān که محل سکونت طائفه گیلک گلیج بوده است.
2. شیرجان şirjān که محل سکونت طائفه گیلک ( دیلمی ) شیرج şiraj بوده است.
3. کرجیان korjiyān که محل سکونت طائفه گیلک کرج korj بوده است.
در توضیح نام های سه مکان فوق با تکیه بر واژه گلیجان golayjān باید گفت که این واژه از دو جز گلیج ان تشکیل شده است. "ان" به رسم بسیاری از زبان های ایرانی به نوعی نشان دهنده مکان است همانند گیلان گیل ان به معنی محل سکونت قوم گیل و گلیجان نیز به معنی محل سکونت طائفه گلیج می باشد. اما منطقه گلیجان در بخش جلگه ای تنکابن واقع است در صورتی که گلیج ها امروزه اکثرا در منطقه نسبتا ییلاقی کل پشته kal poşte سکنی دارند. چرا؟ پاسخ در کتاب فرهنگ طوایف غرب مازندران چنین آمده است که طائفه گلیج قشلاق خود را منطقه گلیجان و ییلاق خود را در دو منطقه کل پشته و نوشا سپری می کردند که منطقه نوشا حتی امروزه نیز بسیار دور از دسترس می باشد چه رسد به چندین قرن پیش که بسیار دور از دسترس تر از امروز بوده است. اما در اوایل حکومت صفوی، طائفه گلیج به فرماندهی دو برادر به نام های گل میرGolmir یعنی میر گل ها ( فرمانده گلیج ها ) و سلار Selār به معنی رئیس در گیلکی تنکابنی، به علت عدم تمکین در برابر درخواست های نامشروع صفوی ها که شرح ماجرا در کتاب فوق الذکر آمده است، نیمی از طائفه گلیج به همراه یکی از دو فرمانده فوق توسط صفوی ها به گیلان تبعید می شوند و نیم دیگر از طائفه گلیج به همراه برادر دیگر به منطقه کل پشته کوچانده می شوند و به این ترتیب منطقه گلیجان تقریبا از طائفه گلیج خالی می گردد مگر تعدادی از خانواده های گلیج که در گلیجان باقی می مانند.
دوم _ حتی برای یک بار هم در هیچ روایت شفاهی و یا کتبی از کهنسالان طائفه گلیج کوچک ترین اشاره ای به میان نیامده است که این طائفه ریشه در مکانی دیگر داشته باشد و تمامی کهنسالان و بزرگان طائفه بر اصالت تنکابنی خویش تاکید ورزیده اند.
سوم _ حتی امروزه نیز در منطقه تنکابن ناب ترین و اصیل ترین عبارات و کلمات گیلکی تنکابنی را باید از افراد طائفه گلیج پرسید و مردمان و جوانان این طائفه در تکلم به گیلکی تنکابنی، فصاحت و تسلطی ستودنی از خود نشان می دهند و اصالت گیلک و تنکابنی خود را به بهتری شکل به رخ می کشند.
موارد فوق، خود اسنادی زنده، گویا و انکارناپذیر در راستای اصالت گیلک و تنکابنی بودن طائفه گلیج است. ساپس فراوان از شما. زنده باد حقیقت. . .

واقعا که زبان مازنی را گرفتید نوشته اید لهجه و گویش کی به شما مدرک داده است من اصیل مازنی بوده و کاری به آن های که فقط لهجه یا سوسول هستن ندارم و کامل زبان مازنی مسلطم

با سلام و تشکر از شما.
لطفا از به کارگیری واژه جعلی "مازنی" اجتناب کنید. این واژه در هیچ یک از کتب قبل از سال 1376 هجری شمسی نمودی ندارد. تمامی کهنسالان و میانسالان مازندرانی حتی بسیاری از جوانان مازندرانی بدون ادعا در زمینه روشنفکری! زبان مازندرانی را گلکی geleki و خود را گلک gelek یا گلک gelak معرفی می کنند.
در اشعار نظامی در معرفی پهلوان مازندرانی به نام زریوند آمده است:
زریوند "مازندرانی" منم
که بازی بود جنگ اهریمنی
اما در توصیف همین صحنه امیر خسرو می گوید:
سوی میمنه در صف رومیان
زریوند " گیلی" کمر در میان
و پس از کشته شدن زریوند در نبرد چنین گفته شد:
جهاندار شد از کار او تنگدل
که سالار "گیلی" در آمد به گل
می بینیم که در اشعار فوق دو واژه مازندرانی و گیل به یک معنا به کار رفته اند؛ و به همین دلیل است که پدربزرگ ها و مادر بزرگ های ما در تمامی شهر های مازندران همواره خود را گلک معرفی می کنند. وقتی به آن ها بگویی مازنی، می گویند مازنی دیگر چیست؟!!
در نامه مازیار تبرستانی به خلیفه عباسی نیز مازیار خود را گیل گیل ها معرفی کرد.
مگر مردم خراسان خراسی هستند؟!
و یا مردم بوشهر بوشی هستند؟! که حالا مردم مازندران مازنی باشند؟!!
من یک گلک هستم چون یک مازندرانیم.
برخی فکر می کنند با واژه سازی های یک شبه و پاره کردن شناسنامه هایشان، اسم پدر و مادرشان عوض می شود!!! هرگز.
در ضمن می توانید به مقاله گیل، گیلک، گیلکی آقای درویشعلی کولاییان اهل ساری! مراجعه فرمائید. با سپاس از شما.


من کاملا مخالف این هستم ک گلیج کرد باشه. اصلا هیچ ریشه کردی نداره!!!مرسی از آقای محمود گلیج چون حقیقت رو گفتن ( :


گلیج از دو کلمه گل یج تشکیل شده یعنی خانواده ای از طبار گل ، قوم گل ، طایفه ای با اسم گل

در ادامه بای گفت که کسانی که با فامیلی گلیج نامیده می شوند در همه جای تنکابن هستند ولی رو ستا هایی مانند گرماپشته و پرچین پشته و داربار و کل پشته بیشتر از دیگر جاها این فامیلی وجود دارد لازم به ذکر است که دره ای در لرستان به نام دره گلیچ وجود دارد واین به آن معنا نیست که ما لر تبار یا کرد باشیم

گلیج هستم. . . گلیج یعنی نژادبرتر. 20لیتری بنزین. مرد عنکبوتی. . شمشیرزنه یک دست. . ناسا اعلامکرد در اولین سفر فضا نوردان به کره ماه آثاری بر روی سخره های ماه پیدا کردن که قوم گلیج ها اونجا حکومت میکردن. . گلیج یعنی بَت مَن. . دیوید کافرفیلد. . یعنی سرگالش سلمان گلیج. . یعنی ییلاق نوشا. . گلیج یعنی TNT. . دینامیت. سریع و خشن 1تا7. . سامورایی. سونامی مجتبی گلیج. . گلیج دنده عقب نداره. . سطح یک. . کاری به کتاب و این داستانا ندارم گلیج یعنی نوشا تمااااااااااااام😊👌

سلام زبان مازندرانی ( طبری ) درست هست نه گویش مازنی!
البته اسم اصلی زبان مردم شمال زبان طبری هست که زبان طبری به دو گویش مازندرانی و گیلانی تقسیم می شود.

نام طبری نیز از قوم تپور گرفته شده است که از گرگان تا سپیدرود حضور داشتند و بعدها تبری نامیده شدند. در زمان اسکندر نیز یک ساتراپ به نام تپوری وجود داشت بنابراین سکنه گرگان تا سفیدرود از قوم تپور می باشند. به گفته یعقوبی مردم طبرستان از قوم تبری هستند و تبری و ارمنی و آلانی فرزندان ناعوما و ازنسل یافث بن نوح هستند.

البته در تاریخ دو طایفه گیل ( جیل ) و دیلم داشتیم که به گفته ابوالحسن صابی و اصطخری و ابن حوقل و زکریا قزوینی طایفه جیل از قوم بنی ضبه بودند. حمزه اصفهانی نیز دیلم را بخشی از طبرستان می داند و دیلمیان را اکراد طبرستان می نامد. ولیکن هر دو این طوایف از طوایف قوم تپور یا طبری بودند. در دوران حکومت کیا سید رضی دیلمی ها توسط گیل ها کشتار شدند و به گفته رابینو و منوچهر ستوده گیل ها در سال 1246 در اثر بیماری طاعون از بین رفتند و مهاجرینی از مازندران و قفقاز و عراق و اذربایجان ساکن گیلان گردیدند در واقع سکنه امروزی گیلان همین مازندرانی ها یا طبری ها هستند.

منظور از گیل در واقع کشاورز و سکنه جلگه گیلان بود در حقیقت به آن دسته از طبری ها که در جلگه گیلان ساکن بودند و کشاورزی می کردند گیل می گفتند. پس از حمله مغول لفظ گیلک جایگزین گیل شد و در تاریخ الجایتو که به وقایع فتح گیلان توسط مغولان اشاره دارد از گیل با عنوان گیلکان جاهل یاد شده است و به گفته یوسفی نیا لفط گیلک جهت تغییر گیل ها به سکنه گیلان نسبت داده میشد.

به گفته پاینده لنگرودی گیل و گیلک به معنی کشاورز هست و به آن دسته از طبری ها که در جلگه گیلان کشاورزی می کردند گیل و گیلک می گفتند و گیلمرد نیز به معنی مرد دهقان و گیله لاکو و گیله کور به معنی دختر دهقان بود.

در تاریخ الجایتو به برزیگران و کشاورزان گیل گفته میشد و گیلک هم جهت تحقیر به آنها گفته میشد.
امروزه سکنه روستایی جلگه گیلان به خود شمالی می گویند و در منظقه اشکورات به خود گالش و تَوَری می گویند و در رودبار به خود تات می گویند و از رضوانشهر به بعد به خود تالش می گویند.

نیما یوشیج نیز در بیتی زبان مردم مازندران را طبری می نامد می سراید:
طبری منی می گپ مه گوائه
کجه گپ دئیر بوتمه سوائه

عنصرالمعالی دیلمی و ابن اسفندیار و اولیالله آملی و ظهرالدین مرعشی نیز زبان خود را طبری نامیدند.

در کتاب تاریخ گیتی گشا اثر نامی اصفهانی مورخ عصر زندیه نیز به سکنه مازندران و گیلان طبری گفته شده است و محمد دادویی را اولین طبری دانستند که به اردوی شیخعلی خان زند ملحق گشت.

در شاهنامه فردوسی نیز مردم مازندران را طبری دانسته است و چنین آمده است:
چو میروی طبری و چون ارمنی
به جنگ اند با کیش آهرمنی

چو کلبوی سوری و این مهتران
که گوپال دارند و گرز گران

همی سر فرازند که ایشان کیند
به ایران و مازندران برچیند

امروزه نیز مردم مازندران به خود مازندارنی ( مازرونی ) می گویند هرچند قومیت آنها طبری هست که برگرفته از قوم باستانی تپور است.

به گفته رابینو سکنه امروزی گیلان در واقع برگرفته از قوم مازندرانی و قفقاز و اذری و عراقی هست مثلا انزانی ها طایفه مازندرانی هستند یا سمیعی ها طایفه ترک آذربایجانی هستند یا میرزاکوچک خان جنگلی که اصالتا کرد رشوندی بود و اجدادش از الموت که بخشی از عراق عجم بودند به گیلان کوچ نمودند. همچنین بخشی از سکنه گیلان نیز اصالتا گرجی و ارمنی هستند و ظهرالدین مرعشی هم به چهار طایفه عرب در گیلان اشاره نموده است.

به گفته یوزف مارکوارت سکنه گیلان به لهجه ای از زبان مازندرانی صحبت می کنند و این زبان لهجه ای زبان طبری می باشد.

ضمنا گیلانشاه لقب پادشاه پارس ساسانی بود و بهرام ساسانی اولین فردی بود که لقب گیلانشاه گرفت و پتشخوارگر شاه نیز لقب حاکمان طبری طبرستان بود و ابتدا خاندان گشنسف پتشخوارگرشاه نامیده شدند و سپس قباد ساسانی و بعد زرمهریان و کارنوندیان و باوندیان نیز پتشخوارگرشاه نامیده شدند. حمزه اصفهانی می نویسد به حاکمان طبرستان پدشخوارگرشاه می گفتند و خنجی می نویسد گیل گیلان لقب حکام پارسی گیلان بود و نوادگان جاماسپ نخستین بار لقب گیل گیلان گرفتند و وی اضافه می کند که مازیار از سوی مامون لقب پدشخوارجرشاه و جیل جیلان و اسپهبد خراسان لقب گرفت زیرا وی علاوه بر طبرستان بر گیلان و دیلم نیز تسلط یافت. ضمنا باید بگویم مازیار اصالتا اهل منطقه پارس بود که خاندانش از این منطقه به طبرستان آمدند.

به گفته درویش کولاییان نیز گیل و گیلک به معنی کشاورزانی هست که در جلگه حضور دارند و مختابد به آن دسته از سکنه می گویند که مجاز هستند از جلگه به کوهستان کوچ کنند و گالش نیز به دامداران ساکن کوهستان گفته می شود و این ها نام شغل مردم طبری گیلان می باشد.

بنابراین قومیت مردم مازندران و گیلان و گلستان طبری می باشد که برگرفته از قوم تپور می باشد و زبان همه ی ما هم طبری هست که به دو گویش گیلانی و مازندرانی تقسیم می شود.

گلیج یعنی یک اصالت در شهر شاهنشاهی شهسوار


کلمات دیگر: