کلمه جو
صفحه اصلی

مزوره

فرهنگ فارسی

مونث مزور، دراصطلاح اطبائ: غذائی که برای مریض درست کنندبدون گوشت وچربی، مزور هم میگویند
( اسم ) مونث مزور : ۱- تزویر شده .۲- نوعی آش که ببیماران دهند .( باگوشت یا بی گوشت ) جمع مزورات .
دروغ و کذب

لغت نامه دهخدا

( مزورة ) مزورة. [ م ُ زَوْ وَ رَ ] ( ع ص ) مؤنث مزور. نعت مفعولی از تزویر. دروغ. کذب. ( اقرب الموارد ). مزور.رجوع به مزوَّر شود. || ( اِ ) آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. خوردنی بیماران. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). غذائی است برای مریض. ( عیون الانباء ج 1 ص 233 ). طعامی که صورت طعامی معلوم دارد لکن در حقیقت آن نیست و بیمار را بدان بفریبند. مزوره. و رجوع به مزور و مزوره شود.
مزوره. [ م ُ زَوْ وَ رَ ] ( از ع ، اِ ) مزورة. آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. ( آنندراج ). غذای بی گوشت و مراد بازی دادن مریض است. ( از مجمع الجوامع ). مزور. ( آنندراج ). آش پرهیز. پرهیزانه. شوربائی که برای مریض پزند بی گوشت. طعام که بیمار را راست کنند بی گوشت. طعامی که صورت طعام معلوم دارد لکن در حقیقت آن نیست و بیمار را بدان بفریبند. بهانه شکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شمشیر گوشت خواره او آن مزوره است
کانکس که خورد رست ز دست مزوری.
خاقانی.
و رجوع به ماده قبل شود.

مزوره . [ م ُ زَوْ وَ رَ ] (از ع ، اِ) مزورة. آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. (آنندراج ). غذای بی گوشت و مراد بازی دادن مریض است . (از مجمع الجوامع). مزور. (آنندراج ). آش پرهیز. پرهیزانه . شوربائی که برای مریض پزند بی گوشت . طعام که بیمار را راست کنند بی گوشت . طعامی که صورت طعام معلوم دارد لکن در حقیقت آن نیست و بیمار را بدان بفریبند. بهانه شکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شمشیر گوشت خواره ٔ او آن مزوره است
کانکس که خورد رست ز دست مزوری .

خاقانی .


و رجوع به ماده ٔ قبل شود.

مزورة. [ م ُ زَوْ وَ رَ ] (ع ص ) مؤنث مزور. نعت مفعولی از تزویر. دروغ . کذب . (اقرب الموارد). مزور.رجوع به مزوَّر شود. || (اِ) آنچه از قسم غذا برای تسلی بیمار پزند و طعام نرم که مریض را دهند. خوردنی بیماران . (دهار) (مهذب الاسماء). غذائی است برای مریض . (عیون الانباء ج 1 ص 233). طعامی که صورت طعامی معلوم دارد لکن در حقیقت آن نیست و بیمار را بدان بفریبند. مزوره . و رجوع به مزور و مزوره شود.


فرهنگ عمید

= مزوَّر

مزوَّر#NAME?


گویش مازنی

/mezvare/ نوعی علف و گیاه سبز

نوعی علف و گیاه سبز



کلمات دیگر: