مترادف مرسی : ممنون، متشکر، سپاس گزار، ممنون، ممنونم، متشکرم، سپاسگزارم
برابر پارسی : سپاس
ممنون، متشکر، سپاسگزار
تشکر، ممنون
ممنونم، متشکرم، سپاسگزارم
۱. ممنون، متشکر، سپاسگزار
۲. تشکر، ممنون
۳. ممنونم، متشکرم، سپاسگزارم
مرسی . [ م َ ] (اِخ ) شهری است به تونس با 14 هزار تن سکنه و دارای آبهای معدنی .
- پیمان مرسی ؛ پیمانی است که بین فرانسه و تونس منعقد گشت و بموجب آن پیمان باردو (1881 م .) تعدیل شد و تونس تحت الحمایه ٔ فرانسه گشت .
مرسی . [ م ِ ] (فرانسوی ، صوت ) سپاس . تشکر. متشکرم . سپاسگزارم . ممنونم .
مرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب احمدبن عمر، مکنی به ابوالعباس و ملقب به شهاب الدین . فقیه و صوفی قرن هفتم هجری .اصل او از مرسیة است و ساکن اسکندریه بود و اهالی اسکندریه تا امروز نیز به وی اعتقادی شدید دارند. مرسی به سال 686 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 179 بنقل از النجوم الزاهرة و الرحلةالورثیلانیة).
مرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب حسن بن عضدالدوله علی برادر المتوکل علی اﷲ ملک اندلس ، مکنی به ابوعلی و مشهور به ابن هود. فیلسوف و متصوف قرن هفتم هجری . به سال 633 هَ . ق . در مرسیة متولد شد و با اینکه پدرش نایب السلطنه ٔ آنها بود وی به تصوف و حکمت و طب پرداخت .و سپس به حج رفت و ساکن شام گشت و به سال 699 هَ . ق . در دمشق درگذشت . او را به ضلالت و پیروی از وحدت وجود متهم کرده اند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 221 بنقل از القلائد الجوهریة و شذرات الذهب و فوات الوفیات ).
مرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب محمدبن جعفربن احمدبن خلف بن حمید بلنسی مرسی ، مکنی به ابوعبداﷲ از ادیبان اندلس و عربی دان و آشنا به قرائتها. اصل او از «اسیلة» است و به سال 513 هَ . ق . متولد گشت و مدتی عهده دار منصب قضا در بلنسیه بود و به سال 586 هَ . ق . در مرسیة درگذشت . او راست : شرح الایضاح از فارسی ، شرح الجمل از جرجانی که هر دو در علم نحو است . (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 300 بنقل از بغیةالوعاة و کشف الظنون ).
مرسی . [ م ُ ] (اِخ ) لقب محمدبن عبداﷲبن محمدبن ابی الفضل سلمی مرسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به شرف الدین ، ادیب و مفسر و محدث اندلسی . وی نابینا بود و به سال 570 هَ . ق . متولد گشت . اصل او ازمرسیه بود و در بلاد مختلف اندلس گردش کرد و به بغداد و خراسان نیز مسافرت نمود و مدتی ساکن حلب و دمشق بود به سال 664 هَ . ق . به مصر رفت و در سال 655 هَ . ق . در راه بین عریش و زعقه درگذشت . او راست : التفسیرالکبیر در حدود 60 جلد، التفسیرالاوسط در 10 جلد، التفسیر الصغیر در 3 جلد، الکافی در نحو، الاملاء علی المفصل ، که در حدود 70 خطا را در این کتاب انتقاد کرده است . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 110. بنقل از بغیةالوعاة و ارشاد الاریب و نفح الطیب و الوافی بالوفیات ).
مرسی . [ م ُ سا ] (ع ص ، اِ) اسم مفعول است از مصدر ارساء. رجوع به ارساء در ردیف خود شود.
- مرسی المزاد ؛ عقد قرارداد مزایده بر کسی که برنده شده و بالاترین بها را پیشنهاد کرده است .
|| (مص ) برجای بداشتن . (دهار).
مرسی . [ م ُ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مرسیة که از بلاد مغرب است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به مرسیة شود.
مرسی .[ م ُ سا ] (ع اِ) به معنی مَرسی است یعنی لنگرگاه .
مرسی . [ م َ سا ] (ع اِ)جایی که چیزی در آن بر جای می ایستد و استوار می گردد. (ناظم الاطباء). || محل توقف کشتیها نزدیک ساحل لنگرگاه . خور. فُرضة. ج ، مَراسی (مراس ) : علی ساحل ذاک المرسی شجر فاریفون ... (الجماهر ص 44). || جریده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
کلمۀ مرسی کلمه فرانسوی بوده و به معنای سپاس است .
متشکر و ممنون در زبان فرانسه
تشکر در زبان فرانسه
سپاس
۱مسی – از جنس مس ۲زمینی که در آن درخت راش فراوان روییده ...