کلمه جو
صفحه اصلی

مشتلق


مترادف مشتلق : مژده، مژدگانی

فارسی به انگلیسی

reward to one who has found a lost object

مترادف و متضاد

مژده، مژدگانی


فرهنگ فارسی

(ماخوذازترکیجایزه وانعامی که درمقابل خبرخوش به کسی بدهند، مژدگانی، مژده لق هم گفته شده
(اسم ) ۱ - وجهی یا مالی که بعوان انعام باورند. خبری خوش دهند مژدگانی : نواب جهانبانی خواجه آقشاه ابهری که مشرف خزان. نواب عالی بود باردو فرستادند که مشتلق فتح و فیروزی بنواب بلقیس مکانی ... و سایر مخدرات استار سلطنت رساند ...۲- باجی که در موارد مخصوص مانند رساندن مژدهای از مردم میستاندند .

فرهنگ معین

(مُ تُ لُ ) [ تر. ] (اِ. ) مژدگانی .

لغت نامه دهخدا

مشتلق. [ م ُ ت َ ل ُ ] ( اِ ) در فرهنگ ترکی به معنی شکرانه و از اهل زبان بتحقیق پیوسته که به معنی مژدگانی است و مرکب از مشت مغیر مژده و لق به ضم به معنی بها. ( آنندراج ). ترکی شده مژدگانی و اصل آن ظاهراً مژده لیک یا مژده لیق بود و به کثرت استعمال مشتلق کرده اند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مژدگانی. چیزی که در هنگام رسانیدن خبر خوش یا یافتن چیزی گم کرده کسی به صاحب خبر و یابنده ٔآن می دهند. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ) :
آمد آن آرام جانها بیقراران مشتلق
مژده پابوس دارم خاکساران مشتلق.
ملا سالک یزدی ( از آنندراج ).
به اردو فرستادند که مشتلق فتح و فیروزی به نواب بلقیس مکانی.. و سایر مخدرات استار سلطنت رساند. ( عالم آرا چ امیرکبیر ج 1 ص 340 ).

فرهنگ عمید

جایزه و انعامی که در مقابل خبر خوش به کسی بدهند، مژدگانی.

گویش مازنی

مژدگانی


/meshtelogh/ مژدگانی

پیشنهاد کاربران

این واژه فارسی و از دو بخش درست شده ( مژده لو ) که مژده یعنی خبر خوش ؛ لو به معنی گفتن و افشا خبر ؛ورویهم یعنی افشا خبر خوش اما هم واژه مژده وهم لو هر دو خود نیازمند توضیح جدا گانه دارد

مژده لق. [ م ُ دَ / دِ ل ُ ] ( اِ مرکب ) ( مرکب از مژده ٔ فارسی لُق/لیک ترکی که پسوند نسبت است ) آنچه در صله ٔ مژده به کسی دهند. ( آنندراج ) . مشتلق. و رجوع به مشتلق شود.


کلمات دیگر: