مرطیبوس
مرسه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مرسه. [ م َ س َ ] ( اِ )مرطییوس. ( آثارالباقیه ). مارس. رجوع به مارس شود.
مرسة. [ م َ رَ س َ ] (ع اِ) رسن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک قطعه از مَرَس . ج ، مَرَس . جج ، اَمراس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
مرسه، روستایی از توابع بخش چابکسر شهرستان رودسر در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان سیاهکلرود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸۹ نفر (۹۶خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان سیاهکلرود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸۹ نفر (۹۶خانوار) بوده است.
wiki: مرسه
گویش مازنی
/marese/ از توابع چهاردانگه ی هزارجریبی ساری
از توابع چهاردانگه ی هزارجریبی ساری
پیشنهاد کاربران
مرسه روستا مون از قدیمیها شنیدیم میگن مرسا رود, ینی رودخانه مرسه که فلز مس درین منطقه وجود داشت .
کلمات دیگر: