ارزش بها
مالیت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مالیت. [لی ی َ ] ( از ع ، اِمص ) ارزش. بها. قیمت :
دل از آن گشت گرانمایه که درد تو در اوست
ور نه معلوم بر ما و تو مالیت دل.
دل از آن گشت گرانمایه که درد تو در اوست
ور نه معلوم بر ما و تو مالیت دل.
مسیح کاشی ( از بهار عجم ).
و رجوع به مالیه شود.پیشنهاد کاربران
مالیت:وجود خصوصیتی که باعث می شود یک چیز قابل انتفاع ، مبادله، نقل و انقال و تقویم گذاری باشد
مثلا کنسروی که تاریخش گذشته مالیت دارد ولی انسان نمیتواند استفاده کنم ولی برای سگش می تواند بخرد پس مالیت دارد
مثلا کنسروی که تاریخش گذشته مالیت دارد ولی انسان نمیتواند استفاده کنم ولی برای سگش می تواند بخرد پس مالیت دارد
کلمات دیگر: