کلمه جو
صفحه اصلی

گرد برامدن

فرهنگ فارسی

( گرد بر آمدن ) ( مصدر ) گرد چیزی گردیدن طوف .

لغت نامه دهخدا

( گرد برآمدن ) گرد برآمدن. [ گ ِ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) به تلاش و تفحص گرداگرد چیزی گردیدن. ( آنندراج ) ( غیاث ). طوف. طواف. ( تاج المصادر بیهقی ). جولان. جول. ( منتهی الارب ).

گرد برآمدن. [ گ َ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد بلند شدن. غبار برآمدن. گردانگیخته شدن :
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرداز عدم برآید.
سعدی ( بدایع ).

پیشنهاد کاربران

گرد بر آمدن : دور گردیدن ، غبار بر انگیخته شدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص109 ) .


کلمات دیگر: