کلمه جو
صفحه اصلی

کاسان

فرهنگ فارسی

شهری بزرگ در اول بلاد ترکستان ورای نهر جیحون و ورای شاش ( چاچ ) که قلعه ای استوار داشت و برباب آن وادی اخسیکث بود ( معجم البلدان ) و آن از نواحی سمرقند محسوب میشد . منسوب بدان کاسانی و کاسی است : [ ز سمرقند بسی کس بدعای تو شدند بزیارتگه کاسان و عبادتگه اوش . ] ( سوزنی )
دهی جزئ دهستان حومه بخش مرکزی فومن

لغت نامه دهخدا

کاسان . (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری فومن . کنارشوسه ٔ فومن به رشت و نزدیک پل پسیخان . جلگه و معتدل مرطوب و مالاریائی و دارای 389 تن سکنه است . استخر دارد. محصول آن برنج و چای و ابریشم و توتون و سیگار است . شغل اهالی زراعت و کسب است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


کاسان . (اِخ ) نام دهی باشد از نواحی سمرقند که بر شمال اخسیکت واقع است . (برهان ). شهری بزرگ در اول بلاد ترکستان ورای نهر سیحون و ورای شاش (چاچ ) و دارای قلعه ای استوار است و بر باب آن وادی اخسیکث است . (معجم البلدان ) (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغت کاسان ) در آنجا خوک بسیار است و الف و نون برای نسبت است و منسوب بدان شهر را کاسی و کاسانی گویند:
حبیب کاسی ای کاسه ٔ سرت پنکان .
و معرب آن قاسان و گیاه کاسنی نیز منسوب به آنجاست چه آنجا خوب و بالیده میشود. (انجمن آرا) :
ز سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاسان و عبادتگه اوش .

سوزنی .


ایا رونده به کاسان بگیر مدحت من
بهر کجا که خداوند من بود برسان .

سوزنی .


کرده ای گلشن از هنر کاسان
خورده ای روشن از ظفر کاسات .

عزالدین شیروانی (از انجمن آرا).


سیلاب رعب و هراس اساس ثبات امرا و نوئینان را اندراس داده از اخسی به کاسان که اولگاء ویس لاغری بود رفتند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 227). بعد از تسخیر کاسان به ظاهر اخسی خرامیده چند نوبت به اشتغال نیران محاربت اشتغال نمود. (حبیب السیر ج 4 ص 288). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 264 و 268 شود.

کاسان. ( اِخ ) نام دهی باشد از نواحی سمرقند که بر شمال اخسیکت واقع است. ( برهان ). شهری بزرگ در اول بلاد ترکستان ورای نهر سیحون و ورای شاش ( چاچ ) و دارای قلعه ای استوار است و بر باب آن وادی اخسیکث است. ( معجم البلدان ) ( برهان قاطع چ معین ، حاشیه لغت کاسان ) در آنجا خوک بسیار است و الف و نون برای نسبت است و منسوب بدان شهر را کاسی و کاسانی گویند:
حبیب کاسی ای کاسه سرت پنکان.
و معرب آن قاسان و گیاه کاسنی نیز منسوب به آنجاست چه آنجا خوب و بالیده میشود. ( انجمن آرا ) :
ز سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاسان و عبادتگه اوش.
سوزنی.
ایا رونده به کاسان بگیر مدحت من
بهر کجا که خداوند من بود برسان.
سوزنی.
کرده ای گلشن از هنر کاسان
خورده ای روشن از ظفر کاسات.
عزالدین شیروانی ( از انجمن آرا ).
سیلاب رعب و هراس اساس ثبات امرا و نوئینان را اندراس داده از اخسی به کاسان که اولگاء ویس لاغری بود رفتند. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 227 ). بعد از تسخیر کاسان به ظاهر اخسی خرامیده چند نوبت به اشتغال نیران محاربت اشتغال نمود. ( حبیب السیر ج 4 ص 288 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 264 و 268 شود.

کاسان. ( اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری فومن. کنارشوسه فومن به رشت و نزدیک پل پسیخان. جلگه و معتدل مرطوب و مالاریائی و دارای 389 تن سکنه است. استخر دارد. محصول آن برنج و چای و ابریشم و توتون و سیگار است. شغل اهالی زراعت و کسب است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).


کلمات دیگر: