کلمه جو
صفحه اصلی

ناراستخوی

لغت نامه دهخدا

ناراستخوی. ( ص مرکب ) کژنهاد. کج طینت. متقلب. دغل :
سیم کژترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هر چه خواهی بگوی.
سعدی.


کلمات دیگر: