شهریست به صعید مصر و مسجد یوسف الصدیق بدانجاست
لاهون
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لاهون. ( ع ص ، اِ ) ج ِ لاهی. آنانکه بقصد به گناه مبتلی نشده باشند بل به غفلت و خطا. || کودکان گناه ناکرده. ( منتهی الارب ).
لاهون. ( اِخ ) شهری است به صعید مصر و مسجد یوسف الصدیق بدانجاست و هم سدّی که برای برگردانیدن آب به فیوم ساخته اند. ( معجم البلدان ).
لاهون. ( اِخ ) شهری است به صعید مصر و مسجد یوسف الصدیق بدانجاست و هم سدّی که برای برگردانیدن آب به فیوم ساخته اند. ( معجم البلدان ).
لاهون . (اِخ ) شهری است به صعید مصر و مسجد یوسف الصدیق بدانجاست و هم سدّی که برای برگردانیدن آب به فیوم ساخته اند. (معجم البلدان ).
لاهون . (ع ص ، اِ) ج ِ لاهی . آنانکه بقصد به گناه مبتلی نشده باشند بل به غفلت و خطا. || کودکان گناه ناکرده . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: