کلمه جو
صفحه اصلی

خزران

فرهنگ فارسی

۱ - سرزمین قوم خزر در حاشیه بحرخزر. ۲ - بحر خزر.
نام کسانی که در ساحل دریای اسکون سکنی دارند خزر .

لغت نامه دهخدا

خزران. [ خ َ ] ( اِ ) پارسی خیزران است و آن نوعی نی می باشد. ( از مخزن الادویه از انجمن آرای ناصری ). رجوع به خیزران شود. حمدالله مستوقی در وصف آن آرد: چوبش بوجار مانند است چوگان ازو سازند صمغش شیر خشت است. ( نزهة القلوب ).

خزران. [ خ َ زَ ] ( اِخ ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیزگویند. ( از ناظم الاطباء ). خزر رجوع به خزر شود: ناحیتی است مشرق دیواری است میان کوه و دریا و دیگر دریاست و بعضی از رود آمل و جنوب وی سریر است و مغربش کوه است و شمالش براذاس است و نندر و این ناحیتی است بسیار نعمت و آبادان و با خواسته بسیار و از وی گاوو گوسپند و بره خیزد بی عدد و از شهرهای آن است آمل که قصبه خزران و مستقر پادشاه یعنی طرخان خاقان و بندر نحسدر و شهر خمج ، بلنجر، بیضا، ساوغر، ختلع، لکن ، سور، مسمدا و ناحیت طولاس و لوغر و خواسته ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. ( حدود العالم ) :
کاروان مهرگان از خزران آمد
باز اقصای بلاد چین ستان آمد.
منوچهری.
وقت سحرگه کلنگ تعبیه یی ساخته ست
وز لب دریای هند تا خزران تاخته ست.
منوچهری.
ویک اصفهبد را با لشکر گران از صوب صین فرستاد و دیگری را از صوب خزران. ( فارسنامه ابن بلخی ص 45 ).

خزران. [ خ َ زَ ] ( اِخ ) ولایتی در گیلان ، خزر. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به خزر شود :
چون شد هوا سحابگون گیتی فنک دارد کنون
در طارم آتش کن فزون روباه خزران بین در او.
خاقانی.
نپسندم از خود این قدر کز دولت او ماحضر
زیر نگین و خطبه در بلغار و خزران بینمش.
خاقانی.
فرّ امنش طوطی از خزران برآورد و چنانک
جر امرش جره باز از مولتان انگیخته.
خاقانی.

خزران. [ خ َ زَ ] ( اِخ ) نام کسانی که در ساحل دریای آسکون سکنی دارند. خزر. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به خزر شود.
- دریای خزران ؛ دریای خزر. دریای جرجان.بحر طبرستان. رجوع به دریای خزر شود. در آنندراج و انجمن آرای ناصری آمده است : دریای مازندران ورزاه اکفوده نام است و به اعتبار قرب جوار شهری مجازاً بنام آن شهر مشهور شده چنانکه آن را دریای گیلان و دریای حاجی ترخان و دریای شیروان و دریای استرآباد و دریای ابسکون و اسکون گویند :
باکو ببقاش باج خواهد
خزران و ری و زره کران را.
خاقانی.

خزران . [ خ َ ] (اِ) پارسی خیزران است و آن نوعی نی می باشد. (از مخزن الادویه از انجمن آرای ناصری ). رجوع به خیزران شود. حمدالله مستوقی در وصف آن آرد: چوبش بوجار مانند است چوگان ازو سازند صمغش شیر خشت است . (نزهة القلوب ).


خزران . [ خ َ زَ ] (اِخ ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیزگویند. (از ناظم الاطباء). خزر رجوع به خزر شود: ناحیتی است مشرق دیواری است میان کوه و دریا و دیگر دریاست و بعضی از رود آمل و جنوب وی سریر است و مغربش کوه است و شمالش براذاس است و نندر و این ناحیتی است بسیار نعمت و آبادان و با خواسته ٔ بسیار و از وی گاوو گوسپند و بره خیزد بی عدد و از شهرهای آن است آمل که قصبه ٔ خزران و مستقر پادشاه یعنی طرخان خاقان و بندر نحسدر و شهر خمج ، بلنجر، بیضا، ساوغر، ختلع، لکن ، سور، مسمدا و ناحیت طولاس و لوغر و خواسته ٔ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست . (حدود العالم ) :
کاروان مهرگان از خزران آمد
باز اقصای بلاد چین ستان آمد.

منوچهری .


وقت سحرگه کلنگ تعبیه یی ساخته ست
وز لب دریای هند تا خزران تاخته ست .

منوچهری .


ویک اصفهبد را با لشکر گران از صوب صین فرستاد و دیگری را از صوب خزران . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 45).

خزران . [ خ َ زَ ] (اِخ ) نام کسانی که در ساحل دریای آسکون سکنی دارند. خزر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزر شود.
- دریای خزران ؛ دریای خزر. دریای جرجان .بحر طبرستان . رجوع به دریای خزر شود. در آنندراج و انجمن آرای ناصری آمده است : دریای مازندران ورزاه اکفوده نام است و به اعتبار قرب جوار شهری مجازاً بنام آن شهر مشهور شده چنانکه آن را دریای گیلان و دریای حاجی ترخان و دریای شیروان و دریای استرآباد و دریای ابسکون و اسکون گویند :
باکو ببقاش باج خواهد
خزران و ری و زره کران را.

خاقانی .


با کویه نیز بر لب آن است . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : شمال دیلمان دریای خزران است . (حدود العالم ). غوز ناحیتی است مشرق وی بیابان غوز وشهرهای ماوراءالنهر و جنوب بعضی هم از این بیابان ودیگر دریای خزران است . (حدود العالم ). بحر خزر و یکی رودی است عظیم سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و به دریای خزران افتد. (حدود العالم ).
ز آب سنان بر آن نی چون شاخ خیزران
بازار آتل و نی خزران شکستنش .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 540).



خزران . [ خ َ زَ ] (اِخ ) ولایتی در گیلان ، خزر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خزر شود :
چون شد هوا سحابگون گیتی فنک دارد کنون
در طارم آتش کن فزون روباه خزران بین در او.

خاقانی .


نپسندم از خود این قدر کز دولت او ماحضر
زیر نگین و خطبه در بلغار و خزران بینمش .

خاقانی .


فرّ امنش طوطی از خزران برآورد و چنانک
جر امرش جره باز از مولتان انگیخته .

خاقانی .



دانشنامه آزاد فارسی

خَزَران
(یا: خَزَرها) قوم اوراسیایی، از اقوام قدیمی شمال قفقاز و بخشی از حوزۀ سفلای رودخانۀ ولگا. به گفته ای، با ملاحظۀ وسعت مفهوم واژۀ ترک و کاربرد عمومی آن، خزران نیز از اقوام ترک بوده و احتمالاً منشأ اویغوری داشتند. بیشتر جغرافی نویسان مسلمان متقدم، خزرها را یا ترک خوانده اند، یا از جملۀ اقوامی دانسته اند که به ترکان نزدیک اند و برای تشخیص گروه های اصلی آنان کلمات سیاه و سفید را به کار برده اند که در میان اقوام ترک معمول بود. به نوشتۀ اسطخری، زبان خزران مانند زبان ترکان بود و هیچ قوم دیگری آن زبان را نمی دانستند. خزران از قرون ۲ـ۳م در اوراسیا ظاهر شدند. اینان غالباً متحد دولت روم و مخالف ساسانیان بودند. چند سالی مطیع آتیلا شدند و در نیمۀ دوم قرن ۵م از قفقاز گذشتند و بخشی از قلمرو ساسانیان را اشغال کردند. قباد، برای جلوگیری از تکرار حملات آنان شهر دربند را احیا کرد و انوشیروان دیوار معروف دربند را ساخت. داستان معروف سریر خاقان خزر در بیستون که اعتباری همانند سریر امپراتوران چین و روم داشت، حاکی از اهمیت آن قوم در عصر ساسانیان بود. خزران در جریان جنگ های هراکلیوس اول (۶۱۰ـ۶۴۱م)، با خسروپرویز، ۴۰ هزار نفر از جنگجویان خود را روانۀ آذربایجان کردند. اینان پس از ویرانی های بسیار به خزریه بازگشتند. خزران پس از پیروزی بر مسلمانان در ۳۲ق/۶۵۳م و جلوگیری از پیشروی های آنان، نزدیک ۷۰ سال فارغ از خطر دشمنان جدید، به توسعۀ قلمرو خویش پرداختند. آنان در این مدت، برطاس های اورال ـ ولگا و بلغارهای غربی و آلان های قفقاری و روس های جنوبی را به اطاعت خود درآوردند و دریای آزوف را کاملاً در اختیار گرفتند و استحکامات خود را در شبه جزیرۀ کریمه برپا کردند، اما پس از این، بار دیگر در معرض حملات مسلمانان قرار گرفتند و از ۱۰۴ق/۷۲۲ـ۷۲۳م تا ۱۱۹ق/۷۳۷م چندین بار مغلوب شدند و حتی در ۱۱۹ق، شروط مروان بن محمد را برای مصالحه که متضمن اسلام آوردن خزران بود، به اجبار پذیرفتند و خاقان خزران چند صباحی را در مسلمانی گذرانید. جنگ میان امویان و عباسیان و سقوط خلافت اموی سبب شد تا خزران، تعهدات سابق خود را ترک کنند و در زمانی که هنوز مبهم است (در فاصلۀ میان سال های ۱۲۲ـ۱۸۲ق/۷۴۰ـ۷۹۸م) به دیانت یهودی روی آورند. خاقان خزران در سال های خلافت هارون الرشید، یهودی بود. با این همه، تدین به دیانت یهودی، هنوز از خانواده و طایفۀ خاقان و گروه هایی از برجستگان خزری فراتر نرفته و تودۀ خزران، غالباً مسلمان و مسیحی و بت پرست بودند. در شهر اتل، پایتخت خزران، در کنار ولگا معتقدان ادیان گوناگون در صلح کامل می زیستند. مسلمانان در این شهر ۳۰ مسجد داشتند و بیشتر ساکنان نیمۀ شرقی آن را مسلمانان تشکیل می دادند. اینان یا از سرزمین های اسلامی آمده بودند و در سازمان اداری و نظامی دولت خزران اشتغال داشتند، یا خزرانی بودند که به دلخواه خود مسلمان شده بودند. دولت یهودی خزران با فراز و نشیب هایی همچون شکست از دولت بیزانس و پیشروی بجناک ها، قلمرو خود را تا نیمۀ دوم قرن ۴ق/۱۰م حفظ کرد، اما پس از تشکیل نخستین دولت روس در کیف (حدود ۸۷۰ـ۸۸۰م/۲۵۶ـ۲۶۶ق) دامنۀ قلمرو دولت خزران به تدریج کاهش یافت. سویاتوسلاو دلاور (۹۶۲ـ۹۷۲م/۳۵۱ـ۳۶۱ق)، پادشاه معروف کیف، در ۹۶۵م/۳۵۴ق دژ سارکل از استحکامات اصلی خزران در کنار رودخانۀ دن را ویران کرد و آنان را از غرب دن بیرون راند. به عقیدۀ بسیاری از مورخان امروزی، انهدام دژ سارکل و سقوط دولت خزران همزمان با هم بوده است، اما بعضی از مورخان، در برخی از حوادث بزرگ تاریخ نخستین دولت روسیه، نظیر حضور خزران در لشکرکشی شاهزاده مستیلاو بر ضد برادرش یاروسلاو خردمند در ۱۰۲۳م/۴۱۴ق و نقش خزران تموتراکان (شبه جزیره ای در سمت شرقی تنگۀ کرچ ـ دریای آزوف) در اسارت شاهزاده اولگ، ظاهراً از مخالفان مهم دولت روم شرقی، و انتقال او به قسطنطنیه در ۱۰۷۹م/۴۷۱ق، نشانه هایی از حضور دولت کوچک شدۀ خزران یهودی را می بینند که ظاهراً تا قرن ۱۳م/۷ق و پیش از حملۀ مغولان دوام آورده بود. این احتمال با ملاحظۀ وسعت تصرفات قپچاق ها در اوراسیا و نام گذاری تمام آن سرزمین به دست قپچاق در میانۀ قرن ۵ق/۱۱م تا حدودی منتفی می نماید. به هر تقدیر، حضور مؤثر خزران یهودی در بعضی حوادث آن سرزمین انکارناپذیر است. انقراض قطعی دولت خزران یهودی سبب مهاجرت وسیع آنان به مناطق مختلف شرق و مرکز اروپا شد و دوام و انتشار یهودیت را در اروپا به همراه آورد. ستارۀ داوود، که امروزه نماد رژیم اشغالگر قدس است، نشان سلطنت خزرها بود.


کلمات دیگر: