آبستن کردن
احبال
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
احبال . [ اِ ] (ع مص ) آبستن کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || احبال عضاه ؛ پریشان افتادن گل آن و پژمرده گردیدن . (منتهی الارب ). || بر بیاوردن کشت . (زوزنی ).
احبال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبل و حَبَل.
احبال. [ اِ ] ( ع مص ) آبستن کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || احبال عضاه ؛ پریشان افتادن گل آن و پژمرده گردیدن. ( منتهی الارب ). || بر بیاوردن کشت. ( زوزنی ).
احبال. [ اِ ] ( ع مص ) آبستن کردن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || احبال عضاه ؛ پریشان افتادن گل آن و پژمرده گردیدن. ( منتهی الارب ). || بر بیاوردن کشت. ( زوزنی ).
احبال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَبل و حَبَل .
کلمات دیگر: