جواز دادن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
رخصت دادن اجازه دادن
لغت نامه دهخدا
جواز دادن. [ ج َدَ ] ( مص مرکب ) رخصت دادن. اجازه دادن :
کسی کو بشهر محبت نیاید
بده سوی دشت عداوت جوازش.
بروم جان ْ مرا نداد جواز.
کسی کو بشهر محبت نیاید
بده سوی دشت عداوت جوازش.
ناصرخسرو.
خواستم کز ولایت قهرش بروم جان ْ مرا نداد جواز.
مسعودسعد.
رجوع به جواز شود.کلمات دیگر: