احباس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبس و حِبس.
احباس. [ اِ ] ( ع مص ) وقف کردن چیزی : الوقف هو احباس العین و تسبیل المنفعة.
- احباس فرس ؛ وقف کردن اسب در راه خدای. ( منتهی الارب ).
|| در بند نگاه داشتن. || بستن اسب را جائی در راه خدا.
احباس. [ اِ ] ( ع مص ) وقف کردن چیزی : الوقف هو احباس العین و تسبیل المنفعة.
- احباس فرس ؛ وقف کردن اسب در راه خدای. ( منتهی الارب ).
|| در بند نگاه داشتن. || بستن اسب را جائی در راه خدا.