کلمه جو
صفحه اصلی

احباس

لغت نامه دهخدا

احباس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَبس و حِبس.

احباس. [ اِ ] ( ع مص ) وقف کردن چیزی : الوقف هو احباس العین و تسبیل المنفعة.
- احباس فرس ؛ وقف کردن اسب در راه خدای. ( منتهی الارب ).
|| در بند نگاه داشتن. || بستن اسب را جائی در راه خدا.

احباس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَبس و حِبس .


احباس . [ اِ ] (ع مص ) وقف کردن چیزی : الوقف هو احباس العین و تسبیل المنفعة.
- احباس فرس ؛ وقف کردن اسب در راه خدای . (منتهی الارب ).
|| در بند نگاه داشتن . || بستن اسب را جائی در راه خدا.



کلمات دیگر: