مترادف طمع : آز، افزون طلبی، زیاده خواهی، حرص، شره، ولع، ناکسی، امید، چشم داشت، انتظار، توقع، بیوس
برابر پارسی : آز
covetousness
از , حرص , طمع , حريص بودن , طمع ورزيدن
آز، افزونطلبی، زیادهخواهی، حرص، شره، ولع
ناکسی
امید، چشمداشت، انتظار، توقع، بیوس
۱. آز، افزونطلبی، زیادهخواهی، حرص، شره، ولع
۲. ناکسی،
۳. امید، چشمداشت، انتظار، توقع، بیوس
(طَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند، حریص . 2 - امیدوار.
(طَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آزمند گردیدن . 2 - امید داشتن .
خسروی .
فردوسی .
فردوسی .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
اسدی .
ناصرخسرو
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
قطران .
خاقانی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
صائب .
؟ (از آنندراج ).
طمع. [ طَ م َ ] (ع مص )طماع . (منتهی الارب ). طماعیة. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). آزمند گردیدن . حریص گشتن . (منتهی الارب ). || امید داشتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). زعم . (دهار) (تاج المصادر). ازعام . (تاج المصادر).
طمع. [ طَ م ِ / م ُ ] (ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ). حریص . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مرد طامع. (منتخب اللغات ). || امیددارنده . ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. (منتهی الارب ). امیدوار. مرد بسیارآرزو. (دهار).
۱. زیادهخواهی؛ حرص؛ آز: ◻︎ مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی: ۲۰۲).
٢. امید؛ آرزو؛ توقع؛ چشمداشت.
〈 طمع برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] قطع امید کردن.
〈 طمع بردن: (مصدر لازم) = 〈 طمع کردن
〈 طمع بریدن: (مصدر لازم) = 〈 طمع برداشتن
〈 طمع بستن: (مصدر لازم) [قدیمی] به طمع افتادن. = 〈 طمع کردن
〈 طمعِ خام: توقع بیجا؛ آرزوی باطل؛ خواهش چیزی که ممکن نباشد: ◻︎ طمع خام بین که قصهٴ فاش / از رقیبان نهفتنم هوساست (حافظ: ۱۰۳).
〈 طمع دربستن: (مصدر لازم) = 〈 طمع کردن
〈 طمع داشتن: (مصدر لازم)
۱. آزمند بودن؛ حریص بودن.
۲. توقع داشتن.
〈 طمع کردن: (مصدر لازم)
۱. حرص ورزیدن؛ زیادهخواهی.
۲. (مصدر متعدی) توقع داشتن؛ انتظار داشتن.
〈 طمع گسستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] طمع بریدن؛ قطع امید کردن؛ ترک آز کردن: ◻︎ طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱: ۵۳).
آز