کلمه جو
صفحه اصلی

طمع


مترادف طمع : آز، افزون طلبی، زیاده خواهی، حرص، شره، ولع، ناکسی، امید، چشم داشت، انتظار، توقع، بیوس

برابر پارسی : آز

فارسی به انگلیسی

acquisitiveness, covetousness, cupidity, greed

covetousness


فارسی به عربی

جشع , طمع

عربی به فارسی

از , حرص , طمع , حريص بودن , طمع ورزيدن


مترادف و متضاد

avarice (اسم)
از، طمع، حرص، خست، زیاده جویی

greed (اسم)
از، طمع، حرص

covetousness (اسم)
طمع

cupidity (اسم)
طمع، حرص واز برای بدست اوردن مال

avidity (اسم)
از، اشتیاق، طمع، حرص، پر خوری، ازمندی

آز، افزون‌طلبی، زیاده‌خواهی، حرص، شره، ولع


ناکسی


امید، چشم‌داشت، انتظار، توقع، بیوس


۱. آز، افزونطلبی، زیادهخواهی، حرص، شره، ولع
۲. ناکسی،
۳. امید، چشمداشت، انتظار، توقع، بیوس


فرهنگ فارسی

حریص شدن، آزمندشدن ، حرص و آز، امیدو آرزو، جیره ومواجب لشکر، روزی لشکر
۱ - آزمند حریص . ۲ - امیدوار .
بیوس انتظار یا روزی لشکر

فرهنگ معین

(طَ مِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - آزمند، حریص . ۲ - امیدوار.
(طَ مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آزمند گردیدن . ۲ - امید داشتن .

(طَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند، حریص . 2 - امیدوار.


(طَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آزمند گردیدن . 2 - امید داشتن .


لغت نامه دهخدا

طمع. [ طَ م َ ] (ع اِمص ، اِ) بیوس . (مهذب الاسماء). انتظار. || روزی لشکر. (مهذب الاسماء). مرسوم سپاه . (منتخب اللغات ). مرسوم لشکر. (آنندراج ). گویند:امرهم الامیر باطماعهم . علوفه ٔ لشکر. || اوقات گرفتن مرسوم لشکر. || امید. (منتهی الارب ). امید داشتن (آنندراج ). چشمداشت و توقع. || حرص . (منتخب اللغات ). الچخت . آز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آزمند گردیدن و حریص گشتن . (آنندراج ). اشتها و میل بیحدی را گویند که در شخص یافت شود اگرچه آن میل نسبت به اشیاء جایز بوده باشد. (قاموس کتاب مقدس ). و در فارسی با لفظ بستن و کردن و داشتن و گسستن و بریدن مستعمل . (آنندراج ). این کلمه در اشعار فارسی گاه بفتح اول و سکون دوم بکار رود :
اگر شوخ بر جامه ٔ من بود
چه باشد دلم از طمع هست پاک .

خسروی .


به طَمْع بزرگیم بِدْهی بباد
بدان اژدهاپیکر دیوزاد.

فردوسی .


به طَمْع بزرگی نگه داردم
به ضحاک ناپاک بسپاردم .

فردوسی .


اگر بدرگاه عالی پس از این هزار مهم افتد و طمع آن باشد که من به تن خویش بیایم نباید خواند که البته نیایم . (تاریخ بیهقی ). پس از وفات پدر بر آن جمله رفته است تا باد پادشاهی بر سر وی شد و طمع فرمان دادن . (تاریخ بیهقی ص 216). اما بیرون از خواجه ٔ بزرگ احمد حسن وزراء نهانی بودند که صلاح کار نیکو نگاه نتوانستندی داشت و ازبهر طمع خود را کارها پیوستند. (تاریخ بیهقی ص 257).
طمع پیر و جوان باز چو شیطان رجیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


مکن دزدی و چیز دزدان مخواه
تن از طَمْع مفکن بزندان و چاه .

اسدی .


اگر خواهی از شمار آزادمردان باشی طمع را در دل خویش جای مده . (قابوسنامه ).
آزاد شوی چون الف اگرچند
امروز بزیر طمع چو دالی .

ناصرخسرو


آزادگی و طمع بهم ناید
من کرده ام آزمون بصد مره .

ناصرخسرو.


کآن مرد سوی اهل خردسست بود سخت
کز بهر طمع سست بود سخت کمانیش .

ناصرخسرو.


مر باز جهان را به تن تذروی
مر یوز طمع را به دل غزالی .

ناصرخسرو.


با عقل مکن یار مر طمع را
شاید که نخواهی ز مار یاری .

ناصرخسرو.


گر بلند است درِ میر تو سر پست مکن
بطمع گردن آزاد چنین سخت مبند.

ناصرخسرو.


گردن از بار طمع لاغر و باریک شود
این نوشته ست زرادشت سخندان در زند.

ناصرخسرو.


مرد غواص بدریای بزرگ اندر
جان شیرین بدهد بر طمع مرجان .

ناصرخسرو.


چند گردی گرد این و آن به طَمْع جاه و مال
کز طمع هرگز نیابی چیز جز درد و بلا.

ناصرخسرو.


به طَمْع سود درطبع است نادان را زیان کردن .

قطران .


طمع آسان ولی طلب صعب است
صعبی ِ یافت از طلب بتر است .

خاقانی .


درآرد طمع مرغ و ماهی به بند.

سعدی .


بی طمع نشنیده ام از خاص و عام
من سلامی ای برادر والسلام .

مولوی .


گر ترازو را طمع بودی بمال
راست چون گفتی تو را از وصف حال .

مولوی .


هرکه را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم دل روشن شود.

مولوی .


هر جا طمع وجود ندارد بخیل نیست .

صائب .


- امثال :
طمع آرد بمردان رنگ زردی .
طمعرا سه حرفست هر سه تهی .

؟ (از آنندراج ).


لفظ طمع پساوند مانند به آخر برخی از کلمات ملحق شود و افاده ٔ معانی خاص کند چون بی طمع،پرطمع، خام طمع و...

طمع. [ طَ م ِ / م ُ ] ( ع ص ) آزمند. ( منتهی الارب ). حریص. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). مرد طامع. ( منتخب اللغات ). || امیددارنده. ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. ( منتهی الارب ). امیدوار. مرد بسیارآرزو. ( دهار ).

طمع. [ طَ م َ ] ( ع مص )طماع. ( منتهی الارب ). طماعیة. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). آزمند گردیدن. حریص گشتن. ( منتهی الارب ). || امید داشتن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زعم. ( دهار ) ( تاج المصادر ). ازعام. ( تاج المصادر ).

طمع. [ طَ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) بیوس. ( مهذب الاسماء ). انتظار. || روزی لشکر. ( مهذب الاسماء ). مرسوم سپاه. ( منتخب اللغات ). مرسوم لشکر. ( آنندراج ). گویند:امرهم الامیر باطماعهم. علوفه لشکر. || اوقات گرفتن مرسوم لشکر. || امید. ( منتهی الارب ). امید داشتن ( آنندراج ). چشمداشت و توقع. || حرص. ( منتخب اللغات ). الچخت. آز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آزمند گردیدن و حریص گشتن. ( آنندراج ). اشتها و میل بیحدی را گویند که در شخص یافت شود اگرچه آن میل نسبت به اشیاء جایز بوده باشد. ( قاموس کتاب مقدس ). و در فارسی با لفظ بستن و کردن و داشتن و گسستن و بریدن مستعمل. ( آنندراج ). این کلمه در اشعار فارسی گاه بفتح اول و سکون دوم بکار رود :
اگر شوخ بر جامه من بود
چه باشد دلم از طمع هست پاک.
خسروی.
به طَمْع بزرگیم بِدْهی بباد
بدان اژدهاپیکر دیوزاد.
فردوسی.
به طَمْع بزرگی نگه داردم
به ضحاک ناپاک بسپاردم.
فردوسی.
اگر بدرگاه عالی پس از این هزار مهم افتد و طمع آن باشد که من به تن خویش بیایم نباید خواند که البته نیایم. ( تاریخ بیهقی ). پس از وفات پدر بر آن جمله رفته است تا باد پادشاهی بر سر وی شد و طمع فرمان دادن. ( تاریخ بیهقی ص 216 ). اما بیرون از خواجه بزرگ احمد حسن وزراء نهانی بودند که صلاح کار نیکو نگاه نتوانستندی داشت و ازبهر طمع خود را کارها پیوستند. ( تاریخ بیهقی ص 257 ).
طمع پیر و جوان باز چو شیطان رجیم.
ابوحنیفه اسکافی.
مکن دزدی و چیز دزدان مخواه
تن از طَمْع مفکن بزندان و چاه.
اسدی.
اگر خواهی از شمار آزادمردان باشی طمع را در دل خویش جای مده. ( قابوسنامه ).
آزاد شوی چون الف اگرچند
امروز بزیر طمع چو دالی.

طمع. [ طَ م َ ] (ع مص )طماع . (منتهی الارب ). طماعیة. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). آزمند گردیدن . حریص گشتن . (منتهی الارب ). || امید داشتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). زعم . (دهار) (تاج المصادر). ازعام . (تاج المصادر).


طمع. [ طَ م ِ / م ُ ] (ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ). حریص . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مرد طامع. (منتخب اللغات ). || امیددارنده . ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. (منتهی الارب ). امیدوار. مرد بسیارآرزو. (دهار).


فرهنگ عمید

۱. زیاده خواهی، حرص، آز: مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی: ۲۰۲ ).
٢. امید، آرزو، توقع، چشم داشت.
* طمع برداشتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] قطع امید کردن.
* طمع بردن: (مصدر لازم ) = * طمع کردن
* طمع بریدن: (مصدر لازم ) = * طمع برداشتن
* طمع بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به طمع افتادن. = * طمع کردن
* طمعِ خام: توقع بی جا، آرزوی باطل، خواهش چیزی که ممکن نباشد: طمع خام بین که قصهٴ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس است (حافظ: ۱۰۳ ).
* طمع دربستن: (مصدر لازم ) = * طمع کردن
* طمع داشتن: (مصدر لازم )
۱. آزمند بودن، حریص بودن.
۲. توقع داشتن.
* طمع کردن: (مصدر لازم )
۱. حرص ورزیدن، زیاده خواهی.
۲. (مصدر متعدی ) توقع داشتن، انتظار داشتن.
* طمع گسستن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن: طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱: ۵۳ ).

۱. زیاده‌خواهی؛ حرص؛ آز: ◻︎ مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به ‌زندان و چاه (اسدی: ۲۰۲).
٢. امید؛ آرزو؛ توقع؛ چشم‌داشت.
⟨ طمع ‌برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] قطع امید کردن.
⟨ طمع بردن: (مصدر لازم) = ⟨ طمع کردن
⟨ طمع بریدن: (مصدر لازم) = ⟨ طمع برداشتن
⟨ طمع بستن: (مصدر لازم) [قدیمی] به‌ طمع افتادن. = ⟨ طمع کردن
⟨ طمعِ خام: توقع بی‌جا؛ آرزوی باطل؛ خواهش چیزی که ممکن نباشد: ◻︎ طمع خام بین که قصهٴ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس‌است (حافظ: ۱۰۳).
⟨ طمع دربستن: (مصدر لازم) = ⟨ طمع کردن
⟨ طمع داشتن: (مصدر لازم)
۱. آزمند بودن؛ حریص بودن.
۲. توقع ‌داشتن.
⟨ طمع کردن: (مصدر لازم)
۱. حرص ورزیدن؛ زیاده‌خواهی.
۲. (مصدر متعدی) توقع داشتن؛ انتظار داشتن.
⟨ طمع ‌گسستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] طمع بریدن؛ قطع امید کردن؛ ترک آز کردن: ◻︎ طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱: ۵۳).


دانشنامه عمومی

طمع (فیلم). طمع (به انگلیسی: Greed) فیلم صامت ۴۶۲ دقیقه ای به کارگردانی اریش فن اشتروهم با بازی گیبسن گالند محصول کشور لهستان است.
۴ دسامبر ۱۹۲۴ (۱۹۲۴-12-۰۴)

فرهنگ فارسی ساره

آز


نقل قول ها

طمع (حرص،آز)
• «آن که دلش به دوستی دنیا شیفته است دل وی به سه چیز آن چسبیده است: اندوهی که از او دست بر ندارد، و حرصی که او را وانگذارد، و آرزویی که آن را به چنگ نیارد .» نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۲۸ -> علی بن ابی طالب
• «شادمان از آن هستم که خود را از بندِ دین رها ساخته ایم، امّا آیا نوعی اخلاقِ طبیعی به حدِّ کافی نیرومند – قواعدِ اخلاقی جدا از دین – به وجود آورده ایم که توانا باشد غرایزِ چپاول، پرخاشگری، و شهوت رانی ما را مهار کرده، از سقوطِ تمدّن به ورطهٔ آز، بی عفّتی و جنایت جلوگیری کند؟ آیا واقعاً دیگر اهلِ تعصّب نیستیم، یا تنها تعصّبِ مذهبی را به خصومت های ملّی، نژادی و آرمانی تبدیل کرده ایم؟ آیا منش و رفتارمان از گذشته بهتر شده است یا بدتر؟» درس های تاریخ (نشر ققنوس،۱۳۸۵) فصلِ «آیا پیشرفت، واقعی است؟» -> ویل دورانت
• «آز محرک سعی و کوشش است.»طامس هیوز -> بدون منبع
• گر با خردی تو حرص را بنده مشو / در پای طمع خوار و سرافکنده مشو / چون آتش تیز باش و چون آب روان / چون خاک بهر باد پراکنده مشو• طمع آرد به مردان رنگ زردی / طمع را سر ببر، گرمردِ مردی• طمع آرد به روی مرد زردی / که لعنتهای رکنی بر طمع باد• سلام گدا بی طمع نیست. -> ضرب المثل های صربستانی
• سلام روستائی بی طمع نیست. -> ضرب المثل های فارسی
• سلام گرگ بی طمع نیست -> ضرب المثل های فارسی
• سلام لر بی طمع نیست -> ضرب المثل های فارسی
• طمع زیاد مایه ی جوانمرگی است! -> ضرب المثل های فارسی
• طمع پیشه را رنگ و رو زرد است! -> ضرب المثل های فارسی
• طمعش از کرم مرتضی علی (ع) بیشتر است! -> ضرب المثل های فارسی
• طمع، چاه اشتباه است. -> ضرب المثل های فارسی
• طمع ، سه حرف دارد، هرسه توخالی -> ضرب المثل های فارسی
• طمع را نباید که چندان کنی//که صاحب کرم را پشیمان کنی! -> ضرب المثل های فارسی
• طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است. -> ضرب المثل های انگلیسی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تمایل شدید نفس از روی آزمندی را طمع گویند.
"طمع" در لغت تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید و آزمندی است.

طمع در اصطلاح قرآن
و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.

طمع در آیات قرآن
واژه طمع را در آیات قرآن مورد بررسی قرار می گیرد.

← پرهیز از طمع
...

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: طمع، مردم، قرآن
"طمع" در لغت تمایل نفس به چیزی از روی آرزوی شدید و آزمندی است. و در اصطلاح قرآنی توقع داشتن و حریص بودن در اموال و زندگی مردم است.
«لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَلاتَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ».(88/سوره حجر)
(بنابراین) هرگز چشم خود را به نعمتهای (مادی) که به گروه هایی از آنها (کفار) دادیم میفکن، و بخاطر آنچه آنها دارند غمگین مباش و بال و پر خود را برای مؤمنین فرود آر.
آیه مذکور دستور مهمی به پیامبر صلی الله علیه و آله می دهد، می­فرماید: هرگز چشم خود را به نعمت های مادی که به گروه هایی از کفار داده ایم میفکن این نعمت های مادی نه پایدارند، نه خالی از درد سر حتی در بهترین حالاتش نگاهداری آن سخت مشکل است، بنابراین چیزی نیست که چشم تو را به سوی خود جلب کند و در برابر آن موهبت بزرگ معنوی (قرآن) که خدا به تو داده است، قابل اهمیت باشد سپس اضافه می کند، هرگز به خاطر این مال و ثروت و نعمت های مادی که در دست آنهاست، غمگین مباش. در حقیقت دستور اول راجع به چشم ندوختن به نعمت های مادی است و دستور دوم درباره غم نخوردن در برابر محرومیت از آن است.
«اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَالْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً».(64/سوره اسراء)
هر کدام از آنها را می توانی با صدای خودت تحریک کن، و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار، و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی، و آنها را با وعده ها سرگرم کن ولی شیطان جز فریب و دروغ وعده ای نمی دهد.

[ویکی الکتاب] معنی یَطْمَعُ: طمع می کند - طمع دارد (طمع :حرص و علاقه شدید)
معنی یَطْمَعُونَ: طمع دارند - طمع می کنند (طمع :حرص و علاقه شدید)
معنی یَطْمَعَ: که طمع کند (طمع :حرص و علاقه شدید)
معنی أَیَطْمَعُ: آیا طمع دارد
معنی أَفَتَطْمَعُونَ: آیا طمع دارید
معنی أَطْمَعُ: طمع دارم
معنی نَطْمَعُ: طمع داریم - امیدواریم
معنی لَا یَغُرَّنَّکُم: باید که شما را به طمع نیندازد - باید که شما را نفریبد
معنی لَا یَیْأَسُ: نا امید نمی شوند - مأیوس نمی شوند(یأس به معنای قطع شدن طمع آدمی است از امری که بدان طمع داشته)
معنی لَا یَغُرَّنَّکَ: باید که تو را به طمع نیندازد - باید که تو را نفریبد
معنی لَمْ یَیْأَسِ: نا امید نشده و نمی شوند - مأیوس نشده و نمی شوند(یأس به معنای قطع شدن طمع آدمی است از امری که بدان طمع داشته .عبارت"أَفَلَمْ یَیْأَسِ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن لَّوْ یَشَاءُ ﭐللَّهُ لَهَدَی ﭐلنَّاسَ جَمِیعاً " یعنی پس آیا آنان که ایمان آورده اند، ندانس...
تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
امید. . در مجمع فرموده: طمع علاقه نفس است به نفع مظنون نظیر آن است امل و رجاء و نقیض آن یأس است. . از جمله آیات خدا آن است که برق را به شما می‏نمایاند تا هم بترسید و هم به رحمت خدا امیدوار باشید.

واژه نامه بختیاریکا

جیفه

جدول کلمات

از

پیشنهاد کاربران

خودخواه

امید و انتظار
امیدوارم از اینکه من می نویسم استفاده کنید

آز، افزون طلبی، زیاده خواهی، حرص، شره، ولع، ناکسی، امید، چشم داشت، انتظار، توقع

چشیدن

فزونخواهی

طمعیدن =
م. ث طمعیدن آخر و عاقبت ندارد.

طمعاندن =
رفیق بد، آدم رو می طمعونه تا کار نادست انجام بده.

آزیدن = طمعیدن
آزاندن کسی = طمعاندن.

حرص خودخواه

زیاده خواهی. . .


کلمات دیگر: