کلمه جو
صفحه اصلی

غیاب


برابر پارسی : پشت سر، پنهان، نبود، نهان

فارسی به انگلیسی

absence, default

absence


فارسی به عربی

غیاب

عربی به فارسی

نبودن , غيبت , غياب , حالت غياب , فقدان


مترادف و متضاد

default (اسم)
کوتاهی، غیاب، قصور، غفلت

absence (اسم)
عدم، فقدان، غیاب، غیبت، نبودن، حالت غیاب

فرهنگ فارسی

غایب شدن، ناپدیدشدن، دورشدن ازنظر
۱ - ( مصدر ) غایب شدن ناپدید گشتن مقابل حضور ۲ - فرو شدن در آفتاب غروب . یا در غیاب کسی . در غیبت وی پشت سر او در قفای او .
جمع غائب

فرهنگ معین

[ ع . ] (مص ل . )غایب شدن ، ناپدید شدن .

لغت نامه دهخدا

غیاب. ( ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی. ( منتهی الارب ). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن. غِیاب. || ( اِ ) قبر. گور. غَیابة. ( از اقرب الموارد ). || غیاب درخت یا غَیّاب آن ، یعنی ریشه های آن. ( از اقرب الموارد ).

غیاب. [ غ ِ ] ( ع مص ) غایب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناپدیدشدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دور شدن و جدا شدن. ( اقرب الموارد ). ضد حضور. مقابل حضور.
- در غیاب کسی ؛ پشت سر او. در قفای او. سپس او.
- غیاباً ؛ در غیاب.در قفا. در نهانی. در عدم حضور. در غیبت.
|| فروشدن آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غروب آفتاب. || پوشیده و پنهان ماندن چیزی از کسی.( از اقرب الموارد ). || درآمدن چیزی در چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرورفتن چیزی در چیزی وناپدید شدن آن. ( از اقرب الموارد ). غَیاب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مسافرت. سفر کردن. ( از اقرب الموارد ).

غیاب. ( ع اِ ) ج ِ غَیب. ( منتهی الارب ). ج ِ غَیب ، بمعنی پیه رقیق. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غَیب شود.

غیاب. [ غ َی ْ یا ] ( ع ص ) بسیار ناپدیدشونده. بسیار غائب شونده. مبالغه غائب. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ( اِ ) غیاب الشجر؛ ریشه های درخت. غیاب بتخفیف یاء نیز به همین معنی است. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). رجوع به غَیاب شود.

غیاب. [ غ ُی ْ یا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غائب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غائب شود.

غیاب . (ع اِ) ج ِ غَیب . (منتهی الارب ). ج ِ غَیب ، بمعنی پیه رقیق . (از اقرب الموارد). رجوع به غَیب شود.


غیاب . (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن . غِیاب . || (اِ) قبر. گور. غَیابة. (از اقرب الموارد). || غیاب درخت یا غَیّاب آن ، یعنی ریشه های آن . (از اقرب الموارد).


غیاب . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار ناپدیدشونده . بسیار غائب شونده . مبالغه ٔ غائب . (از اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) غیاب الشجر؛ ریشه های درخت . غیاب بتخفیف یاء نیز به همین معنی است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به غَیاب شود.


غیاب . [ غ ِ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناپدیدشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور شدن و جدا شدن . (اقرب الموارد). ضد حضور. مقابل حضور.
- در غیاب کسی ؛ پشت سر او. در قفای او. سپس او.
- غیاباً ؛ در غیاب .در قفا. در نهانی . در عدم حضور. در غیبت .
|| فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غروب آفتاب . || پوشیده و پنهان ماندن چیزی از کسی .(از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرورفتن چیزی در چیزی وناپدید شدن آن . (از اقرب الموارد). غَیاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مسافرت . سفر کردن . (از اقرب الموارد).


غیاب . [ غ ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غائب شود.


فرهنگ عمید

غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر.

فرهنگ فارسی ساره

نبود



کلمات دیگر: