کلمه جو
صفحه اصلی

عالمگیر


مترادف عالمگیر : جهانی، عالمی، جهانگیر، فراگیر، اپیدمی، جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر

برابر پارسی : جهانگیر

فارسی به انگلیسی

universal, conquering

conquering, universal


universal


فارسی به عربی

عالمی , وباء

مترادف و متضاد

۱. جهانی، عالمی
۲. جهانگیر، فراگیر
۳. اپیدمی
۴. جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر


conqueror (اسم)
غالب، فاتح، پیروز، کشور گشا، عالمگیر

universal (صفت)
جامع، عمومی، همگانی، عالمگیر، جهانی، کلی، فراگیر، مشتق از دنیا

epidemic (صفت)
واگیر، مسری، عالمگیر، جهانی، همه گیر

جهانی، عالمی


جهانگیر، فراگیر


اپیدمی


جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر


فرهنگ فارسی

لقب دو تن از پادشاهان مغول هند : عالم گیر اول . اورنگ زیب محیی الدین بن شاه جهان . یا عالم گیر دوم . عزیزالدین بن جهاندار ابن شاه عالم بهادر شاه ( جل. ۱۱۶۷ ه.ق./ ۱۷۵۴ م.- ۱۱۷۳ ه.ق./ ۱۷۵۹ م. ).
۱ - آن که یا آن چه جهان را فتح کند جهانگیر فاتح : تیغ عالم گیر پادشاه . ۲ - آنچه جهان را فرا گیرد صیت عالم گیر

لغت نامه دهخدا

عالم گیر. [ ل َ ] ( نف مرکب ) جهانگیر. گیرنده عالم. آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. ( از ناظم الاطباء ). مسخرکننده :
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن.
حافظ.

فرهنگ عمید

آنچه همۀ جهان را فرامی گیرد، جهان گیر.

فرهنگ فارسی ساره

جهانگیر



کلمات دیگر: