کلمه جو
صفحه اصلی

غرور


مترادف غرور : تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش

متضاد غرور : خضوع

برابر پارسی : خودخواهی، ابرخویشی، باد، برتنی، خود پسندی

فارسی به انگلیسی

cockiness, conceit, ego, egoism, egotism, haughtiness, immodesty, pride, scornfulness, self-conceit, self-esteem, superciliousness, vainglory, vanity, wind


pride, vanity, bighead, cockiness, conceit, ego, egoism, egotism, haughtiness, immodesty, scornfulness, self-conceit, self-esteem, superciliousness, vainglory, wind

pride, vanity


فارسی به عربی

طوق , فکر , کبریاء , مغرور , وقاحة ، اِدَّعاءٌ

عربی به فارسی

چاپلوسي کردن , تملق گفتن از


مترادف و متضاد

۱. تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگبینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتنبینی، فخر، کبر، منیت، نخوت
۲. جوش ≠ خضوع


vain (اسم)
غرور، عبثی

vanity (اسم)
پوچی، غرور، خود بینی، بیهودگی، بطالت، بادسری

arrogance (اسم)
سربالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی

assumption (اسم)
اتخاذ، گمان، غرور، قصد، خود رایی، خود سری، خود بینی، فرض، پنداشت، انگاشت، تعهد

pride (اسم)
تکبر، غرور، عظمت، افتخار، مباهات، فخر، سرافرازی، برتنی، افاده، سبب مباهات

insolence (اسم)
توهین، تکبر، غرور، جسارت، گستاخی، خود بینی، اهانت، بی احترامی، ادعای بیخود

hauteur (اسم)
ارتفاع، غرور، بزرگی، بزرگ منشی

amour-propre (اسم)
عزت نفس، غرور، شخصیت

conceit (اسم)
غرور، خود رایی، خود سری، خود بینی، استعاره

hubris (اسم)
غرور، گستاخی

tympany (اسم)
غرور، مبالغه، ورم، گزافه گویی، صدای سنگین

proudness (اسم)
غرور، سرافرازی

insolency (اسم)
غرور

self-conceit (اسم)
غرور، خود بینی، خودپسندی، تحسین خود

self-pride (اسم)
غرور

vainglory (اسم)
غرور، لاف، گزاف، خود ستایی، فیس

تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ‌بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن‌بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت ≠ خضوع


جوش


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) بخود بالیدن مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید . ترکیبات اسمی : یا باد غرور . غرور و تکبر . یا غرور جام. غروری که سکر آورد : شراب خود پرستی . یا جوش غرور . ۱ - جوش جوانی ۲ - غرور تکبر . یا دار غرور . دنیا . یا سرای غرور . دنیا . یا غرور جوانی . ۱ - خودپسندی جوانان ۲ - جوشهایی که در دوران بلوغ در صورت جوانان ظاهر شود و آن نتیجه اختلال هورمون های داخلی است . جوش صورت . یا متاع غرور . ۱ - متاعی که انسان را بفریبد ۲ - دنیا . ترکیبات فعلی: یا غروربر آراستن . ۱ - مغرور شدن تکبر داشتن ۲ - خیال فاسد کردن . یا غرور پدید کردن . تکبر داشتن نخوت یافتن .
جائی است

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) فریب دادن . ۲ - (مص ل . ) به خود بالیدن . ۳ - (اِمص . ) تکبر، نخوت . ۴ - فریفتگی . ،~ ملی احساس سربلندی و افتخار نسبت به فرهنگ و توانایی های ملت خویش .

لغت نامه دهخدا

غرور. [ غ ُ ] (ع مص ) فریفتن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با لفظ خوردن و شکستن و برآراستن استعمال شود. (از آنندراج ). اطماع در آنچه صحیح نبود. || آراستن خطا، چنانکه گمان رود که صواب است . (از اقرب المواد). || (اِمص ) فریفتگی . فریب . حیله . زرق . (دستور الاخوان ) (دهار) :
بدان ای گرفتار بند غرور
در این است رسم سرای سرور.

فردوسی .


آنچه گفتند تا این غایت و نهادند، جمله غرور و عشوه و زرق بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527).
گر نیز غرورجهان بخرم
پس همچو تو گم بوده در ضلالم .

ناصرخسرو.


بسی نماند که باران ابر رحمت تو
برافکند ز بیابانها غرور سراب .

ابوالفرج رونی .


تشنگان امید فضل تو را
ننماید جهان سراب غرور.

مسعودسعد.


اندر ایام تو بر خوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر.

سوزنی .


شد آنکه بست فروغ غرور و آتش آز
میان دیده ٔ همت خیال پندارم .

خاقانی .


چو ماه سی شبه ناچیز شد خیال غرور
چو روز پانزده ساعت کمال یافت ضیا.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 4).


غرور دهر و سرور جهان نخواستی از آنک
نداشت از غم امت به این و آن پروا.

خاقانی .


شهادات صخور همه افک و زور است و منشاء اغرا و غرور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 353).
ای در غرور دل را داده شراب غفلت
بس دل بده که او را مست خراب برده .

عطار.


و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوئی که همیشه با وی در غرور باشی . (تذکرة الاولیاء عطار). در این تمنی زور و اباطیل غرور به اعتماد شوکت رجال و شوکت رماح و نضال جمعیتی ساختند. (جهانگشای جوینی ). بدین عشوه و غرور می پنداشت که دفع مقدور تواند کرد. (جهانگشای جوینی ).
چشم آخربین تواند دید راست
چشم اول بین غرور است و خطاست .

مولوی .


- جام غرور ؛ شراب غرور :
کسی ز جام غرور زمانه مست مباد.

اوحدی .


- دار غرور ؛ دنیا.
- سرای غرور ؛ مجازاً به معنی دنیاست . این جهان که خانه ٔ فریفتگی است :
ای کهن گشته بر سرای غرور
خورده بسیار سالیان و شهور.
قصر تو زین سخن همی خندد
بر تو ای فتنه برسرای غرور.

ناصرخسرو.


- متاع غرور ؛ متاع فریب . متاعی که گول زند : و ماالحیوة الدنیا الا متاع الغرور. (قرآن 185/3).
- || مجازاً به دنیا اطلاق شود، و شاید مستفاد از آیه ٔ فوق الذکر است : و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و سخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرت مفارقت متاع غرور مسلم ماند. (کلیله و دمنه ).
دیگر ترکیب ها:
- غرور برآراستن . غرور خوردن . غرور دادن . غرور شکستن . رجوع به ترکیب های مذکور شود.
|| تکبر و نخوت . و عجب و کبر. (فرهنگ شعوری ). به خود بالیدن . مغرور بودن . دنه . (مهذب الاسماء). || رگ گردن . بینی کردن . باد در کلاه داشتن و بودن . باد در سر و کلاه افکندن و کردن . باد در بروت افکندن (این مخصوص مردان است ). باد سبلت . باد گیسو. گرم دماغی . به خود پیچیدن . باد در زیر دامن داشتن . بالا رفتن دماغ . باد به خود انداختن . باد کردن چشم . بالین کج نهادن . بر خود بالیدن . لب برزدن . حساب از خود داشتن . بر خود پیچیدن و بر خود شکستن . خرمن کهنه به باد دادن . خشک شانه کردن . خود را بلند کشیدن . دماغ کردن . دماغ فروختن . سر از خط برداشتن و گرفتن . به خود سپردن . آماسیدن چشم . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). رجوع به باد و ترکیب های آن شود :
سر دولت غرور است و میان لهو
به پایانش زوال روزگار است .

خاقانی .


گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب
دشمن به عیب کردنت افزون کند هنر.

خاقانی .


نشاطی پیش از این بود آن قدم رفت
غروری کز جوانی بود هم رفت .

نظامی .


چون کنیز آن غرور دیدی پیش
بازماندی ز رسم خدمت خویش .

نظامی .


به غرور این مملکت دعوی الوهیت کرد. (گلستان سعدی ).
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است .

حافظ.


چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست
برآمد خنده ای خوش بر غرور کامگاران زد.

حافظ.


غرور حسن اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را؟

حافظ.


- باد غرور . رجوع به باد شود.
- پرغرور ؛ آنکه تکبر و نخوت بسیار دارد :
وز آن نیمه عابد سری پرغرور
ترش کرده بر فاسق ابرو ز دور.

سعدی (بوستان ).


سر پرغرور از تحمل تهی
حرامش بود تاج شاهنشهی .

سعدی (بوستان ).


بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پرارادت سری پرغرور.

سعدی (بوستان ).


- جوش غرور ؛ جوش جوانی . در تداول عامه : غرور. رجوع به غرور شود.
- شراب غرور ؛ شراب تکبر. تکبر و نخوت :
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست .

حافظ.


- غرور داشتن . رجوع به مدخل غرور داشتن شود.
|| آرامش نفس است به آنچه با هوی موافق باشد و طبع بدان مایل گردد. (از تعریفات جرجانی ). || (اِ) آنچه بدان فریفته شوند از متاع دنیا. (مهذب الاسماء). || آنچه عاقبتش ناپیدا باشد و معلوم نگردد که خواهد شد یا نه . (تعریفات جرجانی ). || پنداشت . پندار. || در تداول فارسی ، بره و جوش که در روی جوانان پرخون و خوش بنیه پیدا آید و محتاج علاج نباشد، و به خودی خود خوب شود. تفاطیر. || شاهراه ، که هر راه فرعی از آن «غر» است ، شرک الطریق کل طرقة منها غر. || میان دو ران را گویند مانندشکافها بین گوشتهای رانها. بین الفخدین کالاخادید بین الخصائل . || غرور ذراعین ؛ خمهایی که میان رشته های آنهاست . الاثناء التی بین حبالهما. (اقرب الموارد). || غرور قدم ؛ چینهای پا. خطوط ماتثنی منها. (اقرب الموارد).

غرور. [ غ ُ ] ( ع مص ) فریفتن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). بیهوده امیدوار کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). با لفظ خوردن و شکستن و برآراستن استعمال شود. ( از آنندراج ). اطماع در آنچه صحیح نبود. || آراستن خطا، چنانکه گمان رود که صواب است. ( از اقرب المواد ). || ( اِمص ) فریفتگی. فریب. حیله. زرق. ( دستور الاخوان ) ( دهار ) :
بدان ای گرفتار بند غرور
در این است رسم سرای سرور.
فردوسی.
آنچه گفتند تا این غایت و نهادند، جمله غرور و عشوه و زرق بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527 ).
گر نیز غرورجهان بخرم
پس همچو تو گم بوده در ضلالم.
ناصرخسرو.
بسی نماند که باران ابر رحمت تو
برافکند ز بیابانها غرور سراب.
ابوالفرج رونی.
تشنگان امید فضل تو را
ننماید جهان سراب غرور.
مسعودسعد.
اندر ایام تو بر خوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر.
سوزنی.
شد آنکه بست فروغ غرور و آتش آز
میان دیده همت خیال پندارم.
خاقانی.
چو ماه سی شبه ناچیز شد خیال غرور
چو روز پانزده ساعت کمال یافت ضیا.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 4 ).
غرور دهر و سرور جهان نخواستی از آنک
نداشت از غم امت به این و آن پروا.
خاقانی.
شهادات صخور همه افک و زور است و منشاء اغرا و غرور. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 353 ).
ای در غرور دل را داده شراب غفلت
بس دل بده که او را مست خراب برده.
عطار.
و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوئی که همیشه با وی در غرور باشی. ( تذکرة الاولیاء عطار ). در این تمنی زور و اباطیل غرور به اعتماد شوکت رجال و شوکت رماح و نضال جمعیتی ساختند. ( جهانگشای جوینی ). بدین عشوه و غرور می پنداشت که دفع مقدور تواند کرد. ( جهانگشای جوینی ).
چشم آخربین تواند دید راست
چشم اول بین غرور است و خطاست.
مولوی.
- جام غرور ؛ شراب غرور :
کسی ز جام غرور زمانه مست مباد.
اوحدی.
- دار غرور ؛ دنیا.
- سرای غرور ؛ مجازاً به معنی دنیاست. این جهان که خانه فریفتگی است :

غرور. [ غ َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن لخمی . پدر وی پادشاه حیره بود. غرور اسلام آورد و پس از آن مرتد شد و مجدداً اسلام آورد. گویند اسم وی منذر، و لقبش غرور است . و بعضی گویند غرور اسم اوست . وی پس از اسلام آوردن میگفت : «لست الغرور و لکنی المغرور». سیف گوید: «حطیم » در میان بنی قیس بن ثعلبة خروج کرد و مرتدان را گرد آورد و به سوی غروربن سویدبن منذر پسر برادر نعمان فرستاد و به وی گفت : اگر غلبه یافتم ترا حاکم بحرین می کنم تا آنکه مانند نعمان باشی که در حیره بود. (از الاصابة جزء 5 ص 197).


غرور. [ غ َ ] (ع ص ، اِ) فریبنده . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (غیاث اللغات ). ومنه قوله تعالی : «و لایغرنکم باﷲ الغرور».(قرآن 5/35). (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یا شیطان است خاصة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دیو فریبنده . (مهذب الاسماء). || دنیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الدنیا، و توصف به فیقال : دنیا غرور. (اقرب الموارد). || آنچه بدان غرغره نمایند از ادویه و جز آن ، و هو مثل لعوق و سموط. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچه بدان غرغره کنند. (مهذب الاسماء). سایلی که بدان غرغره کنند. هو السائل الذی یتغرغر به . ج ، غرورات . (بحر الجواهر).


غرور. [ غ ُ ] (اِخ ) جائی است . امرءالقیس گوید :
عفا شطب من اهله و غرور
فمو بولة ان الدیار تدور.
گفته اند آن کوهی است در دمخ از دیار کلاب و تپه ای است در اباض ، و آن تپه ٔ احسیر است که خالدبن ولید از آنجا بر مسیلمه تاخت . و گفته اند وادئی است ، و قول امرءالقیس بر همه ٔ اینها اطلاق می شود. (از تاج العروس ).


غرور. [ غ ُ ] (اِخ ) قریه ای در مصر در ناحیه ٔ شرقی آن . (از تاج العروس ).


غرور. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَرّ. شکن جامه و نورد پوست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). طوی الثوب علی عروضه و علی غروره ، به معنی واحد. (نشوء اللغة ص 19). رجوع به غَرّشود. || ج ِ غارّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اباطیل . (اقرب الموارد). رجوع به غارّ شود.


فرهنگ عمید

۱. احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره.
۲. (اسم مصدر ) کبر و نخوت، خودبینی.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] فریفتن، فریب دادن، بیهوده امیدوار کردن کسی.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] فریب خوردن، به چیزی بیهوده طمع بستن.
* غرور جوانی: (پزشکی ) [مجاز] = جوش * جوش غرور جوانی
* غرور داشتن: (مصدر لازم ) مغرور بودن، کبر و نخوت داشتن، خودبین بودن: زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ: ۱۸۴ ).
* غرور خوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] فریب خوردن.
* غرور دادن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] فریب دادن.

۱. احساس سربلندی و شادمانی به علت کسب موفقیت، احترام و غیره.
۲. (اسم مصدر) کبر و نخوت؛ خودبینی.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] فریفتن؛ فریب دادن؛ بیهوده امیدوار کردن کسی.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] فریب خوردن؛ به چیزی بیهوده طمع بستن.
⟨ غرور جوانی: (پزشکی) [مجاز] = جوش ⟨ جوش غرور جوانی
⟨ غرور داشتن: (مصدر لازم) مغرور بودن؛ کبر و نخوت داشتن؛ خودبین بودن: ◻︎ زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه / رند از ره نیاز به دارالسّلام رفت (حافظ: ۱۸۴).
⟨ غرور خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] فریب خوردن.
⟨ غرور دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فریب دادن.


دانشنامه عمومی

غرور به حالت و احساسی گفته می شود که در آن شخص برای خود ارزشِ بسیار زیادی قائل است و در برابرِ تواضع و نیستی بکار می رود.درموارد حاد غرور، شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر می داند. همچنین شخص می تواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی یا چیزی خاص، احساس غرور کند.غرور در مسیحیت به عنوانِ یکی از گناهان هفتگانه شمرده می شود. خودبزرگ بینی و دیگرکوچک جلوه دهی نیز جزوِ غرور یا بر اثرِ آن است.
نادانی
غرور (فیلم ۱۹۹۸). «غرور» (انگلیسی: Pride (1998 film)) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ماساهیکو تسوگاوا، آیومی ایشیدا، اسکات ویلسون، و رونی کوکس اشاره کرد.
۲۳ مه ۱۹۹۸ (۱۹۹۸-05-۲۳) (Japan)

غرور (فیلم ۲۰۰۷). غرور (انگلیسی: Pride) فیلمی زوج هنری در سبک کمدی-درام است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.
۲۳ مارس ۲۰۰۷ (۲۰۰۷-03-۲۳)

غرور (فیلم ۲۰۱۴). غرور (انگلیسی: Pride) فیلمی در ژانر کمدی-درام است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد.
۲۳ مه ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-05-۲۳) (جشنواره فیلم کن ۲۰۱۴)
۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴ (۲۰۱۴-09-۱۲) (پادشاهی متحده)

غرور (فیلم). غرور (انگلیسی: Abhimaan) فیلمی به کارگردانی هریشیکش موکرجی محصول سال ۱۹۷۳ است. از جمله بازیگران این فیلم می توان به آمیتاب باچان، جایا باچان، آسرانی، بیندو و ای. کی. هانگال اشاره کرد.

فرهنگ فارسی ساره

ابرخویشی، باد، برتن


نقل قول ها

غرور (خودپسندی) به احساسی گفته می شود که در آن شخص خود را بسیار ارزشمند می داند و این واژه در برابر wفروتنی به کار می رود.
• «خودپسندی، سرآغاز کم خِرَدی است» ترجمه های دیگر: «غرور، آغازِ نادانی است.» -> علی بن ابی طالب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غرور، یکی از صفات رذیله است، که باعث می شود انسان دلخوش به چیزی که موافق هوای نفس و تمایل طبع انسانی است، شود.
واژه غرور در لغت به معنای فریب خوردن و فریفته شدن و گول خوردن می باشد
تعریف اصطلاحی غرور
و در اصطلاح عبارت است از «اعتماد و تکیه کردن نفس به آنچه که مطابق هوی و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبهه افکنی و فریب شیطان به آن گرایش یابد. پس هرکس بر اساس شبهه فاسدی معتقد شود که در دنیا یا آخرت به خیر و سعادت رسیده مغرور است». غرور یکی از مرضهای قلبی است که انسان را از درون تهی می کند و اعمال و رفتار انسان را نابود می کند و در حقیقت به جای اینکه پروردگار بی همتا را پرستش کند از نفس، مال، مقام و علمش بتی ساخته و آنها را عبادت می کند.
ریشه های غرور
...

[ویکی اهل البیت] واژه غرور در لغت به معنای فریب خوردن و فریفته شدن و گول خوردن می باشد. و در اصطلاح عبارت است از «اعتماد و تکیه کردن نفس به آنچه که مطابق هوی و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبهه افکنی و فریب شیطان به آن گرایش یابد. پس هر کس بر اساس شبهه فاسدی معتقد شود که در دنیا یا آخرت به خیر و سعادت رسیده مغرور است».
غرور یکی از مرض های قلبی است که انسان را از درون تهی می کند و اعمال و رفتار انسان را نابود می کند و در حقیقت به جای این که پروردگار بی همتا را پرستش کند از نفس، مال، مقام و علمش بتی ساخته و آنها را عبادت می کند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «هیچ کس لاف بزرگی نمی زند مگر به خاطر ذلتی که در خود احساس می نماید».
روان شناسان و دانشمندان امور تربیتی بر این نکته تأکید دارند که هر نوع انگیزه برتری خواهی و کبر و غرور ریشه در احساس عدم امنیت روحی داشته و از عقده حقارت نشأت می گیرد.
قرآن کریم در این باره می فرماید: «این ها همان کسانی هستند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته اند، لذا مجازات آنها تخفیفی داده نمی شود و کسی آنها را یاری نخواهد کرد.»
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «شخص هوشیار کسی است که نفس خود را به خدمت گیرد و برای پس از مرگ تلاش کند و فرمود احمق کسی است که از هوای نفسانی پیروی کند و به خدا آرزو (امید بی جا) داشته باشد».
امیدواری صحیح به خداوند جایی است که شخص گنهکار از گناهان خویش پشیمان شود و توبه کند. چنین شخصی باید به خدای کریم امیدوار باشد، چنان که قرآن کریم می فرماید: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است و به درگاه پروردگارتان توبه کنید و در برابر او تسلیم شوید».

[ویکی الکتاب] معنی غَرُورُ: یکی از اسامی شیطان به معنی بسیار فریبنده (غرة به معنای غفلت در بیداری است ، و کلمه غرار به معنای غفلت با چرت و فتور است و غرور به معنای هر چیزی است که آدمی را فریب میدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شیطان ، چیزی که هست بعضی از مفسرین ک...
معنی بَطَراً: مستی و غرور-غفلت و سبک مغزی است در اثر سوء استفاده از نعمت الهی
معنی سَیُنْغِضُونَ: به زودی سرهای خود را به نشانه استهزاء و ریشخند می جنبانند(از انغاض به این معنا که کسی سر خود را با حالت غرور و خودخواهی در مقابل دیگری تکان دهد )
معنی لَا تَفْتِنِّی: مرا به فتنه نینداز(مرا به نا ملایمات مبتلا نساز یا مرا با روبرو شدن با غنائم جنگ دچار غرور و فریب نساز)
معنی غَرَّ: فریب داد (غرة به معنای غفلت در بیداری است ، و کلمه غرار به معنای غفلت با چرت و فتور است و غرور به معنای هر چیزی است که آدمی را فریب میدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شیطان ، چیزی که هست بعضی از مفسرین کلمه غرور را به شیطان تفسیر کردها...
معنی غُرُوراً: فریب (غرور به معنای این است که با نمایش شری به صورت خیر کسی را وادار به انجام آن کنند و این عمل او را غرور ( فریب) میخوانند در عبارت "مَّا وَعَدَنَا ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً" وعدهای که منافقین آن را فریبی از خدا و رسول خواندند ، وعده فتح ...
معنی مُخْتَال: کسی است که دستخوش خیالات خود شده ، و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده ، در نتیجه دچار به کبر گشته ، از راه صواب گمراه شده است ( اسب را هم اگر خیل میخوانند برای این است که با غرور راه می رود)
معنی مُدْهَامَّتَانِ: آن دو سبزی که از شدت انبوهی رنگشان متمایل به سیاه شده است (از مصدر ادهیمام (باب افعیلال) است ، از ثلاثی مجرد دهمة گرفته شده ، و دهمة به معنای سبز پر رنگ است ، به طوری که از شدت سبزی رنگش متمایل به سیاهی شده باشد در عبارت "مُدْهَامَّتَانِ " در وصف دو...
معنی فَکِهِینَ: خوشحالان و شادمانان - مغروران از شادی و خوشی - آنان که باهم می گویند ومی خندند (جمع "فکه" به معنای غرور از خوشحالی است ، و معنای عبارت"وَإِذَا ﭐنقَلَبُواْ إِلَیٰ أَهْلِهِمُ ﭐنقَلَبُواْ فَکِهِینَ " این است که : بعد از آنکه به سوی اهل خود برمیگردند از ...
معنی لَوَّوْاْ: پیچ و تاب دادند (با غرور ونخوت وبه طرزی غیر طبیعی ) - برگرداندند- پیچیدند(کلمه لی به فتح لام و تشدید یا (ل ی ی )که مصدر فعل مضارع یلوون است در اصل به معنای تابیدن طناب می باشد و وقتی در مورد سر و یا زبان استعمال شود ، معنای غیر طبیعی کردن سر و زبان ر...
ریشه کلمه:
غرر (۲۷ بار)

«غرور» (بر وزن جسور) صیغه مبالغه به معنای هر موجود فریبنده و فوق العاده فریبکار است، و این که آن را به شیطان تفسیر کرده اند، در حقیقت بیان مصداق واضح آن است، و الا هر انسان فریبنده، هر کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودی، که انسان را گمراه سازد، در مفهوم وسیع این کلمه داخل است; مگر این که مفهوم شیطان را چنان وسعت دهیم که همه اینها را شامل شود.
لذا «راغب» در «مفردات» می گوید: «غَرور، هر چیزی است که انسان را مغرور سازد و بفریبد، اعم از مال، مقام، شهوت و شیطان، و این که: به شیطان تفسیر شده، به خاطر این است که خبیث ترین فریبندگان است».
و این که بعضی آن را به دنیا تفسیر کرده اند، به خاطر فریبندگی دنیاست چنان که در «نهج البلاغه» می خوانیم: الدُّنْیا تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ: «می فریبد، و ضرر می زند، و می گذرد»!
«غُرور» در اصل از مادّه «غُرّ» (بر وزن حُرّ) به معنای اثر ظاهر چیزی است، و لذا، به اثر ظاهر در پیشانیِ اسب «غرّة» گفته می شود، سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر، انسان هوشیار است، اما در حقیقت بی خبر است، و به معنای فریب و نیرنگ نیز استعمال می شود.
تعبیر به وعده های «غرور» ناظر به این است که بت پرستان این خرافات و اوهام را به صورت وعده های تو خالی از یکدیگر می گرفتند، و به صورت شایعه و تقلیدهای بی اساس، بعضی به بعض دیگر القاء می کردند.

جدول کلمات

کبر

پیشنهاد کاربران

تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت، جوش، نب

خودبینی

خود خواهی

این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: فنود fanud ( پارسی دری )

در ادبیات فارسی گاهی به معنی حسادت کردن و گاهی در معنی فریب دادن و گاهی بمعنی تکبر آمده است ( اشعار حافظ و مولانا و دیگران ) ولی عوام از آن فقط معنی افتخار کردن ( بالیدن ) را بطور غلط برداشت کرده و معمول کرده اند. . . این واژه در عربی بمعنی خودپرستی می بوده ( تکبر یا همان حب الذات ) ، اما در پارسی جلوه های دیگری می داشته که با معنی اصیل تطبیق و همخوانی کامل نمی کرد ( حسادت ) .

خودخواهی یک فرد

خودخواهی_خودبینی

نب

تکبر

این واژه آریایی است و ریشه یابی واژه غرور نشان میدهد که آن از ریشه سنسکریت گرو गर्व् garv به معنای خودپسندی و گردن فرازی و پسوند اور ur به معنای پُر - سرشار مانند نمور=نمدار ساخته شده است.




بخود بالیدن

غرور به حالتی گفته می شود که عاملی ممتازی که در عرف جامعه ارزش بالایی دارد توسط فرد مورد نظر تصاحب شود و فرد را دچار غرور کند.
مثلا چند سال پیش داشتن تلفن همراه باعث غرور بود چون کسی موبایل نداشت . . . ولی امروز داشتن تلفن همراه سبب غرور نمی شود . به همین خاطر یکی از معانی غرور �فریب� می باشد. . .
.
مثلاً الان ازدواج کردن باعث غرور طرفین میشه. . . چون ازدواج کردن بسیار سخت شده
. . و همه جوانان دوس دارن ازدواج کنند. و کسی که ازدواج کند خود را بالاتر از مجرد ها می داند. . .

. در کل غرور حالتی است که عاملی باعث شده فرد مورد نظر اشتیاق و امید زیادی برای زندگی کردن پیدا کند و خود را انسان موفق و بالایی می داند. . . و دیگران را بدبخت و حقیر تصور می کند . . .

به قولی فرد مورد نظر دنیا دوست شده است. . . و فکر میکند تا همیشه در این دنیا باقی می ماند. . فکر میکند تا همیشه زیبا و پر انرژی می ماند و این وضعیت فعلی خود را همیشگی می داند. . . به غرور �فریب� نیز می گویند. . فرد مورد نظر فریب نفْس خود را خورده است. . .
. .
به همین خاطر غرور در احادیث اهل بیت بسیار مذموم شمرده شده است.


من معنی غرور و متفاوت رو مشکل دارم لطفا یکی بگه

هر کلمه و هر جمله و هر حتی هر کاری تو زندگی دو معنی داره برخی افراد معنای مثبت را قبول دارند و برخی معنای منفی ۰۰۰۰
غرور نیز از نظر من دو معنا داره ۰معنای منفی آن یعنی خودخواهی و خودپسندی و برتر بینی
و معنای مثبت آن یعنی خود را خورد نکردن و برای هر چیزی التماس نکردن حتی گاهی اوقات انسان های مغرور سعی میکنند کار اشتباه نکند تا عذر خواهی نکنه
ب هر حال همه چیز در زندگی هم جنبی مثبت دارد و هم منفی مهم اینه ک تو کدومو بخوای باور کنی : )


در واقع هر کسی از واژه غرور یک برداشتی داره میتونه خوب و بد باشه از دیدگاه من غرور بعضی مواقع خوبه بعضی مواقع بد ، ولی خود خودخواهی ، خودپسندی اصلا نیست.

اعتماد به نغص


غرور یعنی اعتماد به نفس، خود خواهی، خود بین و. . . این چیزا نیست
غرور یعنی چیزی که آدم رو تنها میکنه
غرور اجازه نمیده اون چیزی که دلت میخواد رو بگی یعنی فکر میکنه که اگه چیزی که دلت میخواد رو بگی نشه و پیش اون کوتاه و بی ارزش بشه. . . غرور چیزیه که از عذر خواهی کردن بدش میاد بلکه دوست داره دیگران ازش عذر واهی کنن و کلی چیز های دیگه که بعضیا نمیدونن. پس الکی در مورد آدما قضاوت نکنین اول سعی کنین پشناسینش بعد. . .


راستی اگه یه روزی کسی رو دیدین که اخمو و بد اخلاق بود اون ادم بهترین ادم دنیاست


سر بلندی، افتخار


سر بلندی

غرور : از نظری سربلندی از دیده دیگری خوذ خواهی
مثال : او با غرور و افتخار قله را فتح کرد.
مثال : تو مایع غرور و افتخار مایی !
مغرور : خود خواه و اعتماد به نقص
مثال : وای چقدر تو مغروری !

سرفرازی

غرور واژه ای است که در جایی مثبت است و در جای دیگر منفی ، به همه نوشته های دوستان در بالا نگاه کنید هرکسی دید خود را گفته است و همه درست است ،
غرور مثبت # گردن فرازی ، سربلندی
غرور منفی # خودبزرگ بینی ، خود را برتر دیدن

غرور

خودشیفتگی

غرور:خود خواهی💜


کلمات دیگر: