کلمه جو
صفحه اصلی

عرضی

فارسی به انگلیسی

transversal, latitudinal, accidental, adventitious, transverse, traverse

adventitious


transversal


accidental


transverse, traverse


فارسی به عربی

هائل

عربی به فارسی

تصادفي , اتفاقي , غير مترقبه , عرضي(ارازي) ضمني , عارضي , غير اساسي , پيش امدي , داراي مبداء خارجي , بيروني , خارجي , فرعي , جزءي , ضميمه , وابسته به فرصت يا موقعيت , مربوط به بعضي از مواقع يا گاه و بيگاه


مترادف و متضاد

accidental (صفت)
تصادفی، اتفاقی، عرضی، غیر مترقبه، عارضی، غیر اساسی، پیشامدی

transverse (صفت)
عرضی، متقاطع

lateral (صفت)
عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی

transversal (صفت)
عرضی، نوسنجی

latitudinal (صفت)
عرضی، وابسته ب عرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر

dispensable (صفت)
عرضی، غیر ضروری، چشم پوشیدنی، صرفنظر کردنی، چاره پذیر، معاف کردنی، غیر واجب

inconsiderable (صفت)
عرضی، خرد، جزئی، ناچیز، بی اهمیت، نا قابل

فرهنگ فارسی

محمد بن عمر ابن عبدالوهاب حلبی عرضی مکنی به ابوالوفائ مفتی شافعی ها در حلب وی بسال ۹۹۳ قمری در این شهر متولد شد

فرهنگ معین

(عَ رَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به عَرَض .

لغت نامه دهخدا

عرضی. [ ع َ ضا ] ( ع اِ ) نوعی از جامه. ( منتهی الارب ). یکی نوع جامه. ( ناظم الاطباء ). || بعضی مرافق سرای و خانه. ( لغت عراقی است ). ( منتهی الارب ). آن چیز که در خانه موجب آسایش باشد مانند آبریز. ( ناظم الاطباء ).

عرضی. [ ع َ ضی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به عَرض.افقی. مقابل طولی. رجوع به عرض شود. || عرضه داشت و تذکار و اظهار عاجزانه. ( ناظم الاطباء ).

عرضی. [ ع َ رَ ضی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به عَرَض.رجوع به عَرَض شود. || در اصطلاح منطق ، عارضی. مقابل جوهری. مقابل ذاتی. مقابل غریزی. مقابل طبیعی. کلی یا ذاتی بود یا عرضی ، نه بر اطلاق ، بل به اضافت با موضوعی که فرض کنند، و ممکن باشد که یک کلی به اضافت با موضوعی ذاتی بود و به واضافت با موضوعی دیگر عرضی ، مانند ضاحک که به اضافت با انسان عرضی است و به اضافت به این ضاحک ذاتی. ( از فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 21 ). عرضی اخص از عرض است ، زیرا بیاض مثلاً عرض است و حال آنکه عرضی نیست. و ابیض عرض و عرضی است چنانکه شیخ الرئیس گوید. عرض مقابل جوهر است و غیر از عرضی است که مقابل ذاتی است. وجود اعراض غیر از موضوعات است و متأخر از آنها است. و عرضیت از صفات عقلیه است. ( فرهنگ علوم عقلی ، به نقل از دستورالعلماء و مجموعه دوم مصنفات باباافضل ): و فیه رطوبة عرضیة [ فی الحماض ]. ( مفردات ابن البیطار ).
- مقولات عرضی ؛ نه مقوله اند در عرض. رجوع به عَرَض شود.

عرضی. [ ع ِ رِض ْ ضا ] ( ع اِمص ) شادمانی. ( منتهی الارب ).نوعی راه رفتن با میل و عدول. ( از اقرب الموارد ).

عرضی. [ ع ُ ضی ی ] ( ع ص نسبی ) آنکه بر زین نشستن و ثبات نتواند. ( منتهی الارب ). کسی که بر روی زین سست نشسته باشد. ( ناظم الاطباء ). کسی که بر زین ،محکم ننشیند. ( از اقرب الموارد ). || شتر که در رفتار سرکشی کند، بدان جهت که ریاضتش کامل نشده. گویند بعیر عرضی ، یعنی صعب و سخت. ( از منتهی الارب ). سرکش و گردنکش. ( ناظم الاطباء ). شتر که در راه رفتن خود خم شود، بدان جهت که تربیتش هنوز کامل نشده است. ( از اقرب الموارد ). || شتری که به یک طرف تکیه کرده باشد بواسطه شکستگی. ( ناظم الاطباء ).

عرضی. [ ع ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به عرض ، که آن شهر کوچکی است در صحرا بین فرات و دمشق ، از اعمال حلب. و چند تن از دانشمندان بدانجا منسوبند که از آن جمله است ابوالحارث عبدالوهاب بن ضحاک عرضی. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به معجم البلدان شود.

عرضی . [ ع َ رَ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عَرَض .رجوع به عَرَض شود. || در اصطلاح منطق ، عارضی . مقابل جوهری . مقابل ذاتی . مقابل غریزی . مقابل طبیعی . کلی یا ذاتی بود یا عرضی ، نه بر اطلاق ، بل به اضافت با موضوعی که فرض کنند، و ممکن باشد که یک کلی به اضافت با موضوعی ذاتی بود و به واضافت با موضوعی دیگر عرضی ، مانند ضاحک که به اضافت با انسان عرضی است و به اضافت به این ضاحک ذاتی . (از فرهنگ فارسی معین از اساس الاقتباس ص 21). عرضی اخص از عرض است ، زیرا بیاض مثلاً عرض است و حال آنکه عرضی نیست . و ابیض عرض و عرضی است چنانکه شیخ الرئیس گوید. عرض مقابل جوهر است و غیر از عرضی است که مقابل ذاتی است . وجود اعراض غیر از موضوعات است و متأخر از آنها است . و عرضیت از صفات عقلیه است . (فرهنگ علوم عقلی ، به نقل از دستورالعلماء و مجموعه ٔ دوم مصنفات باباافضل ): و فیه رطوبة عرضیة [ فی الحماض ] . (مفردات ابن البیطار).
- مقولات عرضی ؛ نه مقوله اند در عرض . رجوع به عَرَض شود.


عرضی . [ ع َ ضا ] (ع اِ) نوعی از جامه . (منتهی الارب ). یکی نوع جامه . (ناظم الاطباء). || بعضی مرافق سرای و خانه . (لغت عراقی است ). (منتهی الارب ). آن چیز که در خانه موجب آسایش باشد مانند آبریز. (ناظم الاطباء).


عرضی . [ ع َ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عَرض .افقی . مقابل طولی . رجوع به عرض شود. || عرضه داشت و تذکار و اظهار عاجزانه . (ناظم الاطباء).


عرضی . [ ع ِ رِض ْ ضا ] (ع اِمص ) شادمانی . (منتهی الارب ).نوعی راه رفتن با میل و عدول . (از اقرب الموارد).


عرضی . [ ع ُ ] (اِخ ) عمربن عبدالواهاب بن ابراهیم عرضی شافعی قادری . مفتی و محدث و فقیه عصر خویش در حلب وی به سال 950 هَ . ق . متولد شد. و سمت افتاء شافعی ها را به عهده داشت . کتابهای چندی تألیف کرد که از آن جمله است : فتح الغفار بما أکرم اﷲ به نبیةالمختار، که شرح کتاب شفا است ، شرح رساله ٔ قشیری ، تاریخ . عرضی به سال 1024 ق . در حلب درگذشت . (از اعلام زرکلی از خلاصةالاثر و سلک الدرر).


عرضی . [ ع ُ ] (اِخ ) محمدبن عمربن عبدالوهاب حلبی عرضی ، مکنی به ابوالوفاء. مفتی شافعی ها در حلب . وی به سال 993 هَ . ق . در این شهر متولد شد. و علاوه بر افتاء، در علم تاریخ و در نظم شعر نیز دست داشت . او راست : معادن الذهب فی الاعیان المشرفة بهم حلب ، طریق الهدی ، فتح المانح البدیع. عرضی به سال 1071 هَ . ق . در حلب درگذشت . (از الاعلام زرکلی از خلاصة الاثر).


عرضی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به عرض ، که آن شهر کوچکی است در صحرا بین فرات و دمشق ، از اعمال حلب . و چند تن از دانشمندان بدانجا منسوبند که از آن جمله است ابوالحارث عبدالوهاب بن ضحاک عرضی . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به معجم البلدان شود.


عرضی . [ ع ُ ضی ی ] (ع ص نسبی ) آنکه بر زین نشستن و ثبات نتواند. (منتهی الارب ). کسی که بر روی زین سست نشسته باشد. (ناظم الاطباء). کسی که بر زین ،محکم ننشیند. (از اقرب الموارد). || شتر که در رفتار سرکشی کند، بدان جهت که ریاضتش کامل نشده . گویند بعیر عرضی ، یعنی صعب و سخت . (از منتهی الارب ). سرکش و گردنکش . (ناظم الاطباء). شتر که در راه رفتن خود خم شود، بدان جهت که تربیتش هنوز کامل نشده است . (از اقرب الموارد). || شتری که به یک طرف تکیه کرده باشد بواسطه ٔ شکستگی . (ناظم الاطباء).


دانشنامه آزاد فارسی

عَرَضی
(در مقابل ذاتی) در اصطلاحِ منطق، ماهیت مندرج در محمول قضیه که بر موضوع عارض می شود. این معنی با معنای عرض از جهات گوناگونی متفاوت است: ۱. عرضی می تواند جوهر یا امری ذاتی باشد، مانند «انسان حیوان است» که حیوان در این جا در عین جوهر بودن، عرضیِ انسان است؛ اما عرض در مقابل جوهر و ذات است. ۲. عرضی در واقع ماهیت لابشرط است، لذا می تواند بر موضوع حمل شود، برخلاف عرض که ماهیت بشرط لا است و نمی تواند بر موضوع حمل شود. ۳. نسبت عرض به موضوع، نسبت حالّ به محل است برخلاف نسبت عَرضی به موضوع که گاه جزء و کل است و گاه مقوّم و متقوّم.

پیشنهاد کاربران

ذات یک چیز یا به عبارت دیگر خصوصیت اصلی چیزی که نمیتوان تعغیر داد

دقیقا متضادِ همین چیزی که کاربر "رها"
اشاره کردند: ) ) )

عَرَضیات _در مقابلِ_ ذاتیات

ظاهری


کلمات دیگر: