غمگین کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
احزن , حزن
مترادف و متضاد
ازردن، جور و جفا کردن، غمگین کردن
خشمگین کردن، غمگین کردن، بدخلق کردن
غمگین کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غصه دار کردن، محزون کردن، مغموم بودن
غمگین کردن، افسرده شدن، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردن
غمگین کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) اندوهناک کردن غمناک کردن .
لغت نامه دهخدا
غمگین کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اندوهناک کردن. غمناک کردن :
جهانا چند ازین بیداد کردن
مرا غمگین و خود را شاد کردن.
سوزش از امر ملیک دین کند.
جهانا چند ازین بیداد کردن
مرا غمگین و خود را شاد کردن.
نظامی.
آتش صنعت اگر غمگین کندسوزش از امر ملیک دین کند.
مولوی ( مثنوی ).
رجوع به غمگین داشتن شود.کلمات دیگر: