مترادف عامی : بی سواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان
متضاد عامی : عارف
برابر پارسی : همگانی، مردمی، تودگانی
illiterate, vulgar, popular, laic
commoner, groundling, ignoble, non-U, plain, plebeian, randy, simple
گفتگويي , محاوره اي , مصطلح , اصطلا حي , خواباندن , دفن کردن , گذاردن , تخم گذاردن , داستان منظوم , اهنگ ملودي , الحان , غير متخصص , ناويژه کار , خارج از سلک روحانيت , غير روحاني
بیسواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان ≠ عارف
خاقانی .
بایزیدبسطامی .
سعدی .
سوزنی .
عامی . [ عام می ] (ع ص نسبی ) منسوب است به عامه ، ضد خاصه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).