کلمه جو
صفحه اصلی

طماع


مترادف طماع : آزمند، پرحرص، حریص، طمع ورز، پرطمع، آزور، دندان گرد، طمع کار ، افزون خواه، زیادخواه، افزون طلب

متضاد طماع : قانع

برابر پارسی : آزمند، آز وَرز، چشم و دل گرسنه

فارسی به انگلیسی

acquisitive, greedy, very covetous or greedy

very covetous or greedy


acquisitive


فارسی به عربی

جشع , طماع

عربی به فارسی

ازمند , حريص , طماع , دندان گرد , پر خور


مترادف و متضاد

avaricious (صفت)
خسیس، ازمند، حریص، طماع، زیاده جو

greedy (صفت)
ازمند، حریص، طماع، پولکی، دندان گرد، پر خور

covetous (صفت)
ازمند، طماع، دندان گرد

ravenous (صفت)
طماع، کلاغ مانند، پر ولع، بسیار گرسنه، حریص در صید

vulturine (صفت)
طماع، کرکس وار

آزمند، پرحرص، حریص، طمع‌ورز، پرطمع، آزور، دندان‌گرد، طمع‌کار ≠ قانع


۱. آزمند، پرحرص، حریص، طمعورز، پرطمع، آزور، دندانگرد، طمعکار ≠ قانع
۲. افزونخواه، زیادخواه، افزونطلب


فرهنگ فارسی

پرطمع، طمعکار، حریص، آزمند
( صفت ) بسیار طمع کننده پر حرص .
بسیار حرص طمع کننده

فرهنگ معین

(طَ مّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار طمع کننده .

لغت نامه دهخدا

طماع. [ طَ ] ( ع مص ) طماعیة. آزمند گردیدن و حریص گشتن. || امید داشتن. ( منتهی الارب ).

طماع. [ طَم ْ ما ] ( ع ص ) بسیارحرص. ( منتخب اللغات ). طمعکننده. ( مهذب الاسماء ). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی... ( تاریخ بیهقی ص 685 ).

طماع . [ طَ ] (ع مص ) طماعیة. آزمند گردیدن و حریص گشتن . || امید داشتن . (منتهی الارب ).


طماع . [ طَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارحرص . (منتخب اللغات ). طمعکننده . (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی ... (تاریخ بیهقی ص 685).


فرهنگ عمید

پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند.

فرهنگ فارسی ساره

آزمند


جدول کلمات

حریص ، آزمند

پیشنهاد کاربران

شره

پر مدعا

اهل طمع. [ اَ ل ِ طَ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حریص . طامع. آزمند : دیده ٔ اهل طمع به نعمت دنیاپر نشود همچنانکه چاه به شبنم . ( گلستان ) .


کلمات دیگر: