مترادف طماع : آزمند، پرحرص، حریص، طمع ورز، پرطمع، آزور، دندان گرد، طمع کار ، افزون خواه، زیادخواه، افزون طلب
متضاد طماع : قانع
برابر پارسی : آزمند، آز وَرز، چشم و دل گرسنه
very covetous or greedy
acquisitive
ازمند , حريص , طماع , دندان گرد , پر خور
آزمند، پرحرص، حریص، طمعورز، پرطمع، آزور، دندانگرد، طمعکار ≠ قانع
۱. آزمند، پرحرص، حریص، طمعورز، پرطمع، آزور، دندانگرد، طمعکار ≠ قانع
۲. افزونخواه، زیادخواه، افزونطلب
طماع . [ طَ ] (ع مص ) طماعیة. آزمند گردیدن و حریص گشتن . || امید داشتن . (منتهی الارب ).
طماع . [ طَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارحرص . (منتخب اللغات ). طمعکننده . (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی ... (تاریخ بیهقی ص 685).
آزمند