مترادف طیف : خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی
برابر پارسی : دیوانگی، بیناب، خشم
gamut, spectrum
spectre, spectrum
۱. خشم، غضب
۲. جنون، دیوانگی
۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم
۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم
۵. بیناب
۶. بدخیالی، بداندیشی
خشم، غضب
جنون، دیوانگی
پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم
وسوسه، خیال، وهم، توهم
بیناب
بدخیالی، بداندیشی
توزیع ویژگی یک سامانۀ فیزیکی یا پدیده؛ همچنین نمودار یا تصویری که این توزیع را نشان دهد
طیف . [ طَی ْ ی ِ ] (ع اِ) خیال . || وسوسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (السامی )(مهذب الاسماء). || وسوسه . و منه : اذا مسهم طیف من الشیطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بداندیشی . || شکل حاصل از تأثیر مغناطیس بر براده های آهن و الوان حاصل از تجزیه ٔ نور. رجوع به طیف شمس و طیف نور و طیف مغناطیسی شود. || (مص ) آمدن خیال در خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نموده شدن خیال در خواب . (زوزنی ). || گرد چیزی گردیدن . لغة فی الطوف ، مطاف مثله فیما. (منتهی الارب ) (آنندراج ).