کلمه جو
صفحه اصلی

غوص


مترادف غوص : زیرابی، زیراب، غواصی، غوطه وری، تأمل، تفکر، تعمق

فارسی به انگلیسی

diving, going deep, into a matter, going deep into a matter

diving, going deep into a matter


مترادف و متضاد

duck (اسم)
غوطه، اردک، مرغابی، غوص، اردک ماده

زیرابی


زیراب، غواصی، غوطه‌وری


تامل، تفکر، تعمق


۱. زیرابی
۲. زیراب، غواصی، غوطهوری
۳. تامل، تفکر، تعمق


فرهنگ فارسی

شناکردن وفرورفتن در آب، زیر آب رفتن، بدریافروشدن برای بیرون آوردن چیزی
۱ - ( مصدر ) باب فرو شدن فرو رفتن در آب غوطه خوردن ۲ - داخل شدن در چیزی ۳ - تامل کردن در امری تفکر کردن غور کردن در دانش ۴ - فرو رفتگی ۵ - دخول ۶ - تامل غورسی .

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) فرو رفتن در آب . ۲ - داخل شدن در چیزی . ۳ - تأمل کردن .

لغت نامه دهخدا

غوص. [ غ َ ] ( ع مص ) به آب فروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). غوطه خوردن. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). به دریا فروشدن. ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). در آب فروشدن. ( منتهی الارب ). در آب غوطه زدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رفتن در زیر آب. غطس. ( از اقرب الموارد ). غوته خوردن. در آب فروشدن. بلک خوردن. ناغوش خوردن. غیاص. غیاصة. مَغاص. غمس. قمس. رجوع به غواص ، غواصة و غوصة شود. || فرورفتن. داخل شدن در چیزی : غاص فی الارض. ( دزی ج 2 ص 231 ). || غوص بر مروارید؛در آب فرورفتن برای بیرون آوردن آن. ( از اقرب الموارد ). صید مروارید: غاص علی اللؤلؤ. ( دزی ج 2 ص 231 ). || دانستن. یقال : غاص علی الامر؛ ای علمه.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غوص بر معانی ، رسیدن بغایت و غور آنها و استخراج آنچه از نظر دور است ، گویند: هو یغوص علی حقائق العلم ، و ما احسن غوصه علیها. ( ازاقرب الموارد ). غور کردن در دانش. ( دزی ج 2 ص 231 ). || ناگاه بر چیزی آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غوص بر چیزی. هجوم کردن بر آن. ( از اقرب الموارد ). ناگاه بر چیزی فرودآمدن. || غاص فی الحدید؛ بمجاز، در آهن فرورفت ، پوشیده شد از آهن ، در موردی گویند که کسی زرهی سنگین بر تن کند و با آن کاملاً خود را فروپوشد. || ناپدید شدن از نظر. گم شدن. در موردی گویند که سخن از رودی باشد که درشنها فرورود یا به دریاچه ریزد یا در زیر زمین جاری گردد. و فعل «غاض َ یغیض » نیز به همین معنی استعمال شود. || ( اِ ) زمین شنزار. بیابان ریگزار، بخصوص توده ریگ که در آن فروروند. ( دزی ج 2 ص 231 ).

فرهنگ عمید

۱. شنا کردن و فرورفتن در آب، زیر آب رفتن.
۲. به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی.
* غوص کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. در آب فرورفتن.
۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن، غور کردن.

۱. شنا کردن و فرورفتن در آب؛ زیر آب رفتن.
۲. به ‌دریا فرو‌شدن برای بیرون آوردن چیزی.
⟨ غوص کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. در آب فرورفتن.
۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن؛ غور کردن.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَغُوصُونَ: غوّاصی می کنند (در عبارت "وَمِنَ ﭐلشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ "منظور از غوص بیرون آوردن مروارید، و سایر منافع دریا است)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
فرو رفتن در آب. به قول راغب آن فرو رفتن در آب و بیرون آوردن چیزی است . بعضی از شیاطین برای سلیمان غواصی می‏کردند . و از شیاطین هر بناء و غواص را مسخر سلیمان کردیم.

پیشنهاد کاربران

غُوص:[اصطلاح صید ] فرو رفتن در دریا

در اصل به معنای فرو رفتن در آب است، غواص کسی است که تا اعماق دریا فرو می رود .


کلمات دیگر: