کلمه جو
صفحه اصلی

غلیظ کردن

فارسی به انگلیسی

concentrate, condense, evaporate, thicken, to thicken, to concentrate, to inspissate

to thicken, to concentrate, to inspissate


concentrate, condense, evaporate, thicken


فارسی به عربی

جسم

مترادف و متضاد

thicken (فعل)
سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن

inspissate (فعل)
کلفت کردن، غلیظ کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گنده کردن کلفت کردن ۲ - ستبر کردن ( شیر و مانند آن ) ۳ - درشت کردن خشن ساختن ۴ - سنگین و ناگوار کردن .

لغت نامه دهخدا

غلیظ کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تغلیظ. درشت و سخت و ستبر کردن. رجوع به غلیظ شود.


کلمات دیگر: