غزل خوان
فارسی به انگلیسی
(person) who sings lyric poems or odes
مترادف و متضاد
اواز خوان، نغمه سرا، غزل خوان
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه غزل خواند ۲ - آنکه سرود خواند مطرب .
لغت نامه دهخدا
غزلخوان. [ غ َ زَ خوا / خا ] ( نف مرکب ) کسی که پیاپی سرود خواند. غزل سرا. غزل گو. غزل پرداز. کنایه از مطرب است. ( آنندراج ) :
من غزل گوی توام تا تو غزلخوان منی
ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال.
نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل.
کمندافکن و اسب تاز وکمان ور.
چون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریخته.
ورد غزالان غزلخوان شده.
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش.
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.
چشم بد دور که سرفتنه خوبان شده ای.
من غزل گوی توام تا تو غزلخوان منی
ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال.
فرخی.
تا غزلخوان را بباید وقت خواندن از غزل نعت از زلف سیاه و وصف از چشم کحیل.
فرخی.
پری کی بود رودساز و غزلخوان کمندافکن و اسب تاز وکمان ور.
فرخی.
زهره غزلخوان آمده در زیرو دستان آمده چون زیر دستان آمده بر شه ثریا ریخته.
خاقانی.
شعر نظامی شکرافشان شده ورد غزالان غزلخوان شده.
نظامی.
که نه تنها منم ربوده عشق هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
سعدی.
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغی است بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش.
حافظ.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.
حافظ.
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای چشم بد دور که سرفتنه خوبان شده ای.
صائب.
فرهنگ عمید
۱. کسی که غزل بخواند، غزل خواننده، غزل سُرا.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] مطرب، آوازه خوان: من غزل گوی تواَم تا تو غزل خوان منی / ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال (فرخی: ۲۱۳ ).
۳. (قید ) در حال غزل خواندن: نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی / تا در میکده شادان و غزل خوان بروم (حافظ: ۷۱۸ ).
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] مطرب، آوازه خوان: من غزل گوی تواَم تا تو غزل خوان منی / ای غزل گوی غزل خوان غزل خواه ببال (فرخی: ۲۱۳ ).
۳. (قید ) در حال غزل خواندن: نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی / تا در میکده شادان و غزل خوان بروم (حافظ: ۷۱۸ ).
کلمات دیگر: