غلتاندن
فارسی به انگلیسی
to roll
roll, trundle, tumble, turnover
فارسی به عربی
لفة
مترادف و متضاد
گرد کردن، پیچیدن، گشتن، غلتیدن، غلت خوردن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، بدوران انداختن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
گشتن، سنگین حرکت کردن، چرخیدن، غلتاندن، تراندن، غل خوردن
وارونه کردن، تعمق کردن، ورق زدن، غلتاندن، برگرداندن
پیچیدن، غلتاندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن .
لغت نامه دهخدا
غلتاندن. [ غ َ دَ ] ( مص )غلطاندن. گردانیدن به پهلو. رجوع به غلطاندن شود.
فرهنگ عمید
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلت دادن ، گردانیدن به پهلو .
دانشنامه عمومی
قل دادن، هل دادن، پایین افتادن
کلمات دیگر: