کلمه جو
صفحه اصلی

عبارت


مترادف عبارت : بند، جمله، گزاره، بیان، تعبیر، تکلم

برابر پارسی : گزاره فراز، سخن، گزاره

فارسی به انگلیسی

clause, phrase, expression, passage, wording, style, language, locution, term

expression, phrase, language, wording, style


expression, locution, passage, term


فارسی به عربی

اقتباس , عبارة , فصاحة اللسان , کلمة

مترادف و متضاد

style (اسم)
میله، سیاق، خامه، سبک، روش، شیوه، عبارت، سلیقه، قلم، استیل، سبک نگارش، سبک متداول

quotation (اسم)
اقتباس، ایراد، بیان، نقل قول، عبارت، مظنه

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

expression (اسم)
سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی

phrase (اسم)
تعبیر، عبارت، اصطلاح، کلمه بندی، سخن موجز

phraseology (اسم)
انشاء، عبارت، کلمه بندی، عبارت پردازی

diction (اسم)
بیان، طرز بیان، عبارت، انتخاب لغت برای بیان مطلب

wording (اسم)
بیان، عبارت، کلمه بندی، جمله بندی

wordage (اسم)
عبارت، جمله بندی، کلمات، واژه بندی

بند، جمله، گزاره


بیان، تعبیر، تکلم


۱. بند، جمله، گزاره
۲. بیان، تعبیر، تکلم


فرهنگ فارسی

تعبیرکردن سخن یاخواب، بیان کردن، طرزبیان، ادای سخن، ترکیب الفاظ، الفاظوکلماتی که دلالت برمعنی ومطلبی بکند
( مصدر ) تعبیر کردن ( کلام خواب و جز آن ) شرح دادن . ۲ - تکلم کردن . ۳ - ( اسم ) تعبیر شرح . ۴ - تکلم . ۵ - ( اسم ) طرز بیان طریقه ادای سخن . ۶ - انشائ . ۷ - مجموع چند جمله به هم پیوسته جمع عبارات . یا به عبارت دیگر ٠ به عبارت اخری . یا فن عبارت . باری ارمینیاس . یکی از بخشهای علوم منطقیه . یا عبارت بودن از . شامل بودن متضمن بودن .

واحد تشکیل‌دهندۀ جمله که ساختاری بزرگ‌تر از انگاره با طول‌های متفاوت دارد


فرهنگ معین

(عِ رَ ) [ ع . عبارة ] ۱ - (مص م . ) بیان کردن ، تعبیر کردن سخن یا خواب . ۲ - سخن گفتن . ۳ - (اِ. ) طرز بیان ، ادای سخن . ۴ - ترکیب چند کلمه یا جمله که دلالت بر معنی و مطلبی بکند.

لغت نامه دهخدا

عبارت. [ ع ِ رَ ] ( ع اِمص ، اِ ) عبارة. || تفسیر و تأویل. || شرح. || ترجمه. ( ناظم الاطباء ). || بیان و تعبیر کردن. ( غیاث اللغات ). || تکلم. ( اقرب الموارد ). || طرز بیان. طریقه ادای سخن. ( ناظم الاطباء ) : آنجا که عبادت باید عبارت سود ندارد. ( کشف المحجوب ). تکرار کلام نکردی و اگر همان لفظ اتفاق افتاد به عبارت دیگر بگفتی. ( گلستان ).
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.
حافظ.
- عبارت رؤیا ؛ تعبیر کردن و خبر دادن از فرجام آنچه خواب بدان باز می گردد. ( از اقرب الموارد ). بیان کردن خواب را و خبر دادن از مآل کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- عبارت کلام ؛ تفسیر کردن سخن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| عبارة طیر؛ زجر آن. ( از اقرب الموارد ). || قصد و مراد. اراده. || انشاء. ( ناظم الاطباء ).

عبارة. [ ع ِ رَ ] ( ع اِمص ، اِ ) رجوع به عبارت شود.

عبارت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ، اِ) عبارة. || تفسیر و تأویل . || شرح . || ترجمه . (ناظم الاطباء). || بیان و تعبیر کردن . (غیاث اللغات ). || تکلم . (اقرب الموارد). || طرز بیان . طریقه ٔ ادای سخن . (ناظم الاطباء) : آنجا که عبادت باید عبارت سود ندارد. (کشف المحجوب ). تکرار کلام نکردی و اگر همان لفظ اتفاق افتاد به عبارت دیگر بگفتی . (گلستان ).
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد.

حافظ.


- عبارت رؤیا ؛ تعبیر کردن و خبر دادن از فرجام آنچه خواب بدان باز می گردد. (از اقرب الموارد). بیان کردن خواب را و خبر دادن از مآل کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- عبارت کلام ؛ تفسیر کردن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
|| عبارة طیر؛ زجر آن . (از اقرب الموارد). || قصد و مراد. اراده . || انشاء. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) مجموع الفاظ و کلمات بدون فعل، مانند انجمن علمی دانشجویان دانشکدۀ ادبیات.
۲. سخن، گفتار.
۳. [قدیمی] اصطلاح.

دانشنامه عمومی

عبارت ممکن است به موارد زیر اشاره کند.
عبارت (ریاضیات)، مجموعه ای مرکب از اعداد، متغیرها، و عمل گرها
گروه (دستور زبان)
عبارت یا تعبیرات از آثار ارسطو

عبارت (ریاضیات). در ریاضیات، به مجموعه ای مرکب از اعداد، متغیرها، و عمل گرها، عبارت گفته می شود، به شرط آن که این ترکیب به گونه ای معنی دار و با شاکله ای صحیح (well-formed) صورت پذیرفته باشد.
x 2 + 3 x − 4 {\displaystyle x^{2}+3x-4} به طور درست ترکیب یافته است، و عبارت به شمار می آید.
ولی

فرهنگ فارسی ساره

گزاره


فرهنگستان زبان و ادب

{phrase} [موسیقی] واحد تشکیل دهندۀ جمله که ساختاری بزرگ تر از انگاره با طول های متفاوت دارد

پیشنهاد کاربران

( = بخشی از یک جمله که معنی دهد ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
بریت brit ( کردی: بریتی )
پیکات pikãt ( کردی: پیکهاتوو )

clause

گزیده، نوشته ، نوشتار

"وَتپار"
دیسُول ( فرمول ) = دیسیده از دو بخش "وَت" رخسار دیگری از وات، واک، واج و واژ به معنی حرف "پار" به معنی بخش، پاره و تکه.
و روی هم به معنی بخشی از سخن، حرف، سَهان ( جمله ) .
نوواژه می باشد

واژه "عبارتند از" بسیار کاربرد دارد که به معنی شامل اند از. که نیاز به واژه ای فارسی برای جایگزینی آن داریم که هیچ یک از واژه نامه ها و کسانی که در آبادیس آمد و شد دارند به آن نپرداخته اند.

سَفرَنگ
به چمار ( معنی ) تعبیر، عبارت کردن، بیان کردن، تفسیر کردن. از زبان پهلوی سِپَنجیدِه ( عاریت ) شده با داشتن این ترم برابر های دیگر چون مورد های زیر خواهد داشت:
سفرنگ آرا ( عبارت آرا )
سفرنگ آرایی
سفرنگ پرداز/پردازی

عبارت : بخشی از یک ملودی که اغلب به تنهایی کامل نیست. ( اصطلاح موسیقی )
https://negare. ir


فراز

گزارک

فراواژه

همه ی برابرهای یاد شده در بالا ( گزاره، فراز، سخن ) را رویهمرفته نادرست می دانم. آیا نمی توان بجای �عبارت�، آمیخته واژه ی �فراواژه� را بکار گرفت؟

پاسخ به پرسش در میان نهاده شده از سوی علی بهجو درباره ی جایگزین �عبارتند از� در پارسی:
برای آن، بسته به گزاره ی هر یک؛ می توان از کارواژه های گوناگونی از آن میان: �برشمردن� و �به میان آمدن� همراه با دگرگونی ساختار گزاره ها سود جست؛ نمونه ها:
ـــ برگزیدگان را می توان چنین برشمرد: ( بجای برگزیدگان عبارتند از: ) ؛ یا ساده تر:
برگزیدگان این ها هستند:
. . .
. . .

ـــ جستارهای ( به میان آمده ) این ها هستند:
. . .
. . .

بر همین بنیاد می توان کارواژه هایی دیگر نیز بکار برد. چنانچه آقای بهجو یا دیگران نمونه های دیگری سراغ دارند که از پس آن برنمی آیند، بهتر است آن ها را در میان نهند تا با هم اندیشی، جایگزین های بهتری یافت.


کلمات دیگر: