کلمه جو
صفحه اصلی

غریزه


مترادف غریزه : سرشت، طبع، طبیعت، نهاد

برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی

فارسی به انگلیسی

instinct, nature

فارسی به عربی

غریزة

عربی به فارسی

غريزه , شعور حيواني , هوش طبيعي جانوران


مترادف و متضاد

سرشت، طبع، طبیعت، نهاد


nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

instinct (اسم)
غریزه، هوش طبیعی جانوران

natural disposition (اسم)
غریزه

فرهنگ فارسی

نیروی زیست‌شناختی ذاتی خاصی که موجود زنده را به انجام کاری معین یا واکنش به محرکی خاص وامی‌دارد


غریزت:طبیعت، قریحه، سرشت، غریزی:منسوب به غریزه، جبلی، طبیعی، فطریغریزه جنسی:غریزه اطفائ شهوت که سبب تولیدنسل است
( اسم ) ۱ - سرشت طبیعت ( اعم از خیر و شر ) طبع ۲ - ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی ( خلق ) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست ۳ - استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه باجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج باکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری بدانه چیدن و مرغ را باشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وامی دارد . یا غریزه جنسی . غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل و بقای نوع است .

فرهنگ معین

(غَ زِ ) [ ع . غریزة ] (اِ. ) سرشت ، ذات . ،~ی جنسی غریزة اطفاء شهوت که سبب تولید نسل و بقاع نوع است .

لغت نامه دهخدا

غریزة. [ غ َزَ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . سرشت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سرشت مردم . (دهار). طبیعت اعم از خیر و شر. ج ، غَرائِز. (اقرب الموارد). خوی . (مهذب الاسماء) (مقدمةالادب زمخشری ) (السامی فی الاسامی ). طبع. سجیه . خلیقه . نهاد. خلقت . جبلت . فطرت . طینت . خمیره . || واهمه .قوه ٔ واهمه . || قریحه ، و گویند غریزه ملکه ای است که از آن صفات ذاتی صادر میشود، و خوی (خلق )بدان نزدیک است جز اینکه در خوی اعتیاد مداخله داردولی در غریزه چنین نیست . (از اقرب الموارد). ج ، غَرائِز. (اقرب الموارد). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: غریزه در لغت به معنی طبیعت است و حرارت غریزیه و رطوبت غریزیه نیز از این ماده می باشد و گاه این لفظ را به ملکه ای تفسیر می کنند که از آن صفات ذاتی صادر شود چنین است در «اطول » در باب تشبیه . - انتهی . غریزه عبارت از استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه به اجرای اعمال مفید و بامعنی و پیچیده برمی انگیزد و قوای او را بدون احتیاج به اکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری به دانه چیدن و مرغ را به آشیانه ساختن و غالب طیور را به ییلاق و قشلاق یاتمیز خطر از دور وامیدارد. متخصصین فعل و انفعالهایی را که از حیوان و حتی از انسان سرمیزند به دو اصل تحویل کرده اند: یکی اعمال تقلیدی است و دیگری اعمالی است که حول محور خصوصیات ذاتی افراد و انواع دور میزند. دانشمند معاصر انگلیسی «سر پرسی نن » به اعمال قسم دوم در جهان جانوران وحتی انسان بسیار اهمیت میدهد و میگوید چه بسیار عادات که از غریزه سرچشمه میگیرند و فرد آنها را شخصاً از افراد دیگر کسب نکرده است ، مثلاً طریقه ٔ خوراک دادن به اطفال به وسیله ٔ مادران در نژادهای مختلف و در طبقات مختلف و در قرون مختلف فرق دارد و با این حال منشاء آن تقلید و اکتساب نیست بلکه همه تابع نیروی آمره ٔ درونی است ، فقط میتوان تقلید و امور اکتسابی را عبارت از لفافه ای دانست که فعالیتهای غریزی در آن فیاض است و با وجود اینگونه اختلافات در ظواهر امر، بازبا کمال تعجب می بینیم که غرایز در همه یکی است ، و این اساس وحدانی در امر آموزش و پرورش باید مورد دقت واقع شود، زیرا اگر انسان نتواند با کمال دقت و اطلاع به کششهای طبیعی کمک کند چه بسا که برخلاف آن قابلیات اقداماتی خواهد کرد که برای وجود انسان زیان آور است . پس باید واقعاً در باب حیات انسانی از لحاظ زیست شناسی نیز نظری پیدا کنیم ، و چون افعال مردمان بالغ پر پیچیده است و از طرفی نیز اطفال بسیار زود تحت تأثیر اکتسابیات از بزرگتران قرار میگیرند نمیتوان به آسانی از تحلیل فعل و انفعالهای آنها به جلوه های اساسی حیات رسید، در صورتی که بنا بر قول «نن » هرگاه حیات حیوانی را از قبیل زندگی حیوانات عالی (سگ و میمون ) در نظر بگیریم خواهیم دید که نوع زندگی آنها چنان است که گوئی زندگی انسان را از بعض لحاظ ساده و خلاصه کرده باشند، پس معقول این است که در حیات ساده ٔ آنها امعان نظر کنیم چه بسا که همان نوع محرکات غریزی نیز در حیات انسان جریان دارد و در طریق تکامل به صورعالیتری جلوه نموده است و هنوز نیز شاید همان محرکات اساس وجود پیچیده ٔ ماست . ترقی صور و پدیده های این محرکات را در جای خود در مراتب وجود انسان می بینیم . همین قدر باید گفت که زیست شناسی در یکی از مراحل تکاملی خود تصور غریزه را مبهم دانست ، از این رو به تحقیق در انعکاسات پرداخت و اعمال غریزی را نوعی زنجیره ٔ انعکاسات (متوالیه ) فرض کرد و زمانی نیز که میخواست جلوه های حیاتی را از فیزیک و شیمی توجیه و استخراج کند انعکاسات حیوانی را نوعی از تروپیسم و جریانات فوتوتاکسی که در گیاهان پیش می آید دانست ، ولی این نظر شاید امروز دیگر طرفداری نداشته باشد. همین قدر میتوان گفت که ممکن است اعمال غریزی از جمله ٔ انعکاسات پیچیده و انعکاسات نیز عبارت از غرایز بسیار ساده باشند، لیکن فرق مهم آن دو در این است که انعکاسات اعمالی هستند که بیشتر از لحاظ محرکات و علل سابق بر معلول در نظر گرفته میشوند در صورتی که غرایز، انعکاسات پیچیده ای هستند که از لحاظ علل لاحق به معلول یعنی از لحاظ مقصود و هدف مورد توجهند. از اینکه بگذریم خاصه های انعکاسات و غرایز یکی است یعنی آنچه را از خواص انعکاسات بدانیم در غرایز نیز مشهود است .
غریزه در حکم علت غائی است : بدون هیچ تردید حیوان ، حتی انسان در اعمال غریزی خود متوجه به هدف نیست . اعمال موجود زنده به کلی ماشین وار صورت میگیرد، واز این لحاظ به کلی متضاد با اعمالی است که از روی هوش (عقل ) اجرا می شود، ولیکن به اعتبار نتایجی که اعمال غریزی از پی دارند میتوان گفت که آنها نیز فرع بر نتیجه یا طبعاً برای حصول نتیجه اند. چنانکه غریزه ٔجنسی وسیله ٔ تولید نسل و بقای نوع است ، بنابراین عمل غریزی هیچوقت بی معنی نیست اعم از اینکه نتیجه ٔ مترتب بر موجود صاحب غریزه یا عاید و متوجه به دیگران باشد. گرچه «دیگران » یعنی نوع نیز خود در افراد فعال است و افراد همه خادم نوعند. چنانکه اشاره کردیم در رفتار پدر نیز آثار همان غرایز به خوبی مشهود است و اساس رفتار ما در نظام عصبی و نقوش پیچیده ٔ نژادی است که از اجداد و نیاکان در ظرف میلیونها سال به انسان رسیده است از قبیل محبت و علقه ای که بین مادر و طفل موجود می باشد. همین نسبت را میان طیور و حیوانات عالی و بچه های آنها نیز میتوان دید. تردیدی نیست که در نوع انسان پیچیدگیهای غریزی تحولاتی پیدا کرده است لیکن باز به حد کافی بین استعدادات امروزی او با وضع قدیم وی ؛ یعنی زمانی که هم سطح حیوانات عالی بوده است شباهت پیداست . هنوز اعمال غریزی نوع انسان زندگی واقعی و طبیعی وی را اداره می کند و ترقیات وی نیز بر پایه ٔ غرایز وی استوار است .
ترتیب و تناوب در غریزه : زندگی حیوانات را از حشرات تا جانوران عالی همه را غریزه به وضع شگفت آوری اداره می کند و نظم و ترتیبی در زندگی آنها به سبب وجود غریزه و نفوذ و تأثیر آن مرئی است که زمان وقوع فعل و انفعالهای آنها را میتوان به دست داد و نتایج را نیز پیشگویی کرد. مثلاً هرگاه کسی بخواهد شیرینی یا چیزی را که طفل با کمال شوق در دست گرفته از او بگیردبا خشم و احیاناً با فریاد وی مواجه می شود. این عکس العمل غریزی هر قدر هم در انسان تلطیف شود باز به ترتیب و نظم حیرت انگیزی باقی میماند. نظم و ترتیب در اعمال غریزی بسیار روشن است . زمان بیدار شدن غریزه ٔ جنسی در حیوانات و حشرات در سنین مختلف و فصول مختلف سال معین و معلوم میباشد. یکی از مثالهای روشن ، موقعبیرون آمدن ملکه از کندو و پیروی زنبوران دیگر از اوست .
غریزه ارثی است : جانوران محل تراکم تأثیرات فعلیه و انفعالیه ٔ لانهایه ٔ پیشینیان خود می باشند و غرایز که تعبیر کلی و عمومی نیروهای فعال موجود زنده است ابتدا بی نیاز از تجربه ٔ فردی است لیکن در نتیجه ٔ تجربه ٔ فردی تغییر می یابد، حتی بعضی غرایز هرگاه مجال جریان و اجرا پیدا نکنند نیز متأثر میشوند و به صورت دیگر درمی آیند، منتهی تغییر غرایز و سازش آنها تدریجی و نامحسوس است .
غریزه خادم نوع است : اعمال غریزی حیوانات غالباً عوارضی دارد که خود برای اخلاف و نوع آنها مفید است مثلاً لذتی که حیوانات در موقع مکیدن پستان از طرف نوزاد میبرند یکی از وسایط خدمت غریزه به نوع است وگرنه شاید مادران مخصوصاً حیوانات به چنین عملی تن درنمی دادند و بچه ها نیز بزرگ نمیشدند. مواظبت حیوانات از نوزادان خود نیز از این جمله است . فداکاری و سکوت غریزه ٔ صیانت فردی که در کلیه ٔ جانوران از امور مسلمه است روشن ترین دلیل است که غریزه نیز خادم نوع می باشد. (از اصول آموزش و پرورش تألیف مرحوم دکتر هوشیار ج 1 صص 74 - 78 به اختصار).
صفات غریزه : برای غریزه معمولاً چند صفت اختصاصی ذکر می کنند و آنها را ممیزاین استعداد از عقل و ادراک قرار میدهند. این صفات عبارتند از:
اول ، فطری بودن غریزه و کمال فوری آن : فعلی که از روی عقل و ادراک صادر می شود، مسبوق به تمرین و تعلیم بوده کمالش تدریجی است ، در صورتی که غریزه فطری است ؛ یعنی نه تنها حیوان خود را نیازمند به صدور پاره ای حرکات احساس می کند بلکه ضمناً علم طبیعی و فوری به حس انجام آن حرکات دارد، و از همان بار نخست مهارت کامل در صورت دادن آنهااز خود نشان میدهد، از قبیل : لانه ساختن پرندگان و تهیه ٔ کندو از طرف زنبور عسل .
دوم ، ثبات و یکسانی : مهارت فطری حیوان در انجام دادن حرکات غریزی و کمال فوری این حرکات ثبات و یکسانی و تغییرناپذیری آنها را نتیجه میدهد، به عبارت دیگر تکرار و تمرین که برای تکمیل تدریجی افعال ناشی از عقل ضرور می باشد درترقی غریزه و بهبود حرکات غریزی تأثیری ندارد، چنانکه امروز زنبورهای عسل همان خانه هایی را میسازند که در دو هزار سال قبل میساختند.
سوم ، تخصص : در صورتی که عقل و ادراک به درد همه گونه کار میخورد و میتواند رفتار هر فردی را با فرد دیگر متفاوت سازد، غریزه برعکس فقط به یک کار اختصاص دارد، و از تمام حیواناتی که دارای یک ساختمان بدنی هستند یک قسم حرکات غریزی سرمیزند، و همگی تنها در همان حرکات تخصص دارند و از خود مهارت نشان میدهند. همه ٔ عنکبوتها یک قسم تار می تنند و همه ٔزنبورهای عسل و همه ٔ سگهای آبی یک قسم خانه و لانه میسازند، و از اینکه فعالیت غریزی خود را در این قسمت به نحوی دیگر نمایش دهند عاجزند.
چهارم ، بیخبری از نتیجه : حرکات غریزی برای نتیجه ای معین از موجود زنده صادر میشوند، لیکن نتیجه منظور او نیست ؛ یعنی علم به غایت حرکات خود ندارد، مانند: مکیدن نوزاد پستان مادر را و مانند حرکات عجیبی که از همه ٔ حیوانات برای حفظ پرورش خود و اولادشان سرمیزند. (روانشناسی از لحاظ تربیت تألیف دکتر علی اکبر سیاسی چ 1331 هَ . ق . صص 247 - 249 به اختصار). و برای اطلاع بیشتر رجوع به کتاب مذکور همان صفحات و رجوع به اصول آموزش و پرورش تألیف هوشیار ج 1 صص 74 - 78 شود. || در اصطلاح نحویان غریزه صفتی را گویند که حس بصر را در آن مداخله ای نباشد بلکه آن صفت به آزمایش و نظر که وابسته به دل می باشند ادراک شود مانند عالم و جاهل و ظریف و کریم ، مثلاً: در جمله ٔ مررت رجل عالم ، کلمه ٔ عالم صفت یا نعت غریزی نامیده می شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل غریزه و نعث ). رجوع به نعت شود.


فرهنگ عمید

۱. (روان شناسی ) ویژگی، توانایی، یا قابلیت وراثتی، طبیعت، سرشت.
۲. [عامیانه] حسی که به طور مبهم به شخص آگاهی می دهد.
۳. [عامیانه] میل جنسی: غریزۀ جنسی.

دانشنامه عمومی

غَریزه گرایش درونی و ذاتی ارگانیسم های زنده به سمت رفتارهای مشخص است.غریزه به معنای علاقه ها و مهارت ها و معلوماتی است که موجود زنده بدون آموزش و از ابتدای تولّد به صورت بالقوّه یا بالفعل با خود دارد. الگوهای رفتاری غریزی از سرشت برمی خیزند و اکتسابی و آموختنی نیستند.رفتارهایی مانند نوع تغذیه و تولید مثل در حیوانات بدون تجربه قبلی و به طور خودکار و از پیش برنامه ریزی شده اجرا می شود. این برنامه ریزی از پیش تعیین شده غریزه است. لاک پشت های دریایی که در کنار ساحل به دنیا می آیند از لحظه زایش خودبه خود به سوی دریا حرکت می کنند و زنبورهای عسل بدون آموزش قبلی همگی از طریق رقص های خاصی پیام رد و بدل می کنند. لانه سازی و جنگ طلبی و دیگر رفتارهای بسیاری از جانوران رفتارهایی غریزی است که برای بقا لازم بوده است.
وجود روح
پیش از تولّد
فطرت · غریزه · عالم ذر

دانشنامه آزاد فارسی

غریزه (instinct)
در رفتارشناسی جانوری، رفتاری که در همۀ افراد مشابه یک گونۀ مفروض، مثلاً همۀ نرها یا همۀ ماده های بچه دار، دیده می شود. غریزه وراثتی و غیر اکتسابی است. گرایش پرندۀ سینه سرخ نر به حمله به نرهای دیگری که وارد قلمرو او می شوند و گرایش جنس مادۀ تعدادی از پستانداران به مراقبت از زاده هایشان نمونه هایی از رفتار غریزی است. غریزه و بازتاب متفاوت اند. بازتاب ها مستلزم اعمال بسیار پیچیده تری اند و غالباً آموزش در پیشرفت آن ها نقش دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{instinct} [روان شناسی] نیروی زیست شناختی ذاتی خاصی که موجود زنده را به انجام کاری معین یا واکنش به محرکی خاص وامی دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] غریزه یک امر تکوینی است، یعنی جزء سرشت انسان است. غریزه به طبیعت، سجیه، سرشت، و... تفسیر شده است. و یا گفته شده است: غریزه ملکه ای است که از آن صفات ذاتی صادر می شود، غریزه در این که ملکه است مانند خوی است ولی خوی برخواسته از عادت انسان و... است ولی غریزه ویژگی نهفته در سرشت انسان است نه برخواسته از عادت و غریزه، خود؛ شکوفا می شود.
گرایش های مشترک انسان و حیوان را «غریزه» می نامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می کند و او را آماده می سازد که در شرایط خاص به شیوه ای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است.
فعالیت های غریزی به حکم سائق درونی غیراکتسابی صورت می گیرد. در نتیجه اگرچه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند ولی نمی توان آن ها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائق های درونی را مورد مطالعه قرار می دهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی به مصلحت سنجی می پردازد و فرمان نهایی در انجام فعل یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی از سوی قوه عاقله انسان صادر می شود.
در حالی که در حیوان چنین نیست هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تأمل نمی کند و فقط قوه ارزیابی او در حدی است که برخی از موارد تزاحم میان سائق ها را برطرف کند و این خود البته می تواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائق ها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامه حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخ گویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می کند، ببیند از خطر می گریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
انسان هر چه در پاسخگویی به سائق های درونی ناآگاهانه تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایش های غریزی آگاه است و با آن ها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد می کند. بکاربردن کلمه غریزه در اینجا برای فرق گذاشتن میان گرایش های مشترک انسان و حیوان و گرایش های اختصاصی انسان است.

پیشنهاد کاربران

زی رانه

● غریزه: میل و رغبتِ ذاتیِ انسان به انجام دادنِ عملی به نحوه ی خاص و در شرایط و اوقات خاص.

یکی از نتایج غریزه حقیقت جوئی:
کشف یا شهود چند حقیقت استعلایی ؛ متعالی ؛ آنسویی و یا ژرف که در طول تاریخ بشریت تاکنون در اندیشه انسان خطور نکرده اند. بیان این حقایق ، پیشنهاد یک ایده برای عبور از مرز میدان شناخت های تجربی و دستیابی ؛ لمس ؛ احساس و درک آنسوی واقعیت و از آن طریق نگاهی روشن تر به قدرت و دانش و حکمت مطلق و بیکران الاهی می باشد.
الف - کثرت پایان ناپذیر ماورایی یعنی تقسیم هستی نامتناهی ؛ بیکران و یا بینهایت به هستی های محدود و متناهی و برابر و همسان ، دارای مکان های سه بعدی با محیط و مرز های ثابت و پایدار و مسدود و نفوذ ناپذیر . این تقسیم بطور خود بخود و تصادفی و بی هدف صورت نگرفته است بلکه با آگاهی مطلق و با هدفی روشن از طرف یک موجودی که دارای قدرت و دانش مطلق و بیکران می باشد. این موجود را خداوند می نامیم، اما خداوند از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی و منطق و ریاضیات محض و فلسفه الاهیات علمی و نه از دیدگاه دین و الاهیات دینی. اگر سوال شد که چرا چنین تقسیمی صورت گرفته و چه ضرورتی در پشت آن نهفته است؟ میتوان دو دلیل زیر را مورد لطف و توجه قرار داد : واژه های نامتناهی ؛ بیکرانی و یا بینهایت که هم معنی و مترادف می باشند، تنها چند مفهوم خشک و خالی در اندیشه انسان نیستند بلکه واقعیت محض و عینی اند . بینهایت نمی تواند دارای یک مرکز واحد و یگانه و منحصر بفرد باشد، زیرا مرکز داشتن هر چیزی نشانه بارز و آشکار محدود بودن و محیط و مرز داشتن آن چیز می باشد. اما بینهایت میتواند دارای مراکز بیشمار محلی و منطقه ای باشد. هرکدام از این محله ها و یا منطقه ها را میتوان یک گیتی یا یک عالم یا یک دنیا یا یک کیهان و یا یک جهان نامید و مجموعه در حال افزایش آنها را جهان های موازی نامید. دلیل دوم این است که اگر هستی بیکران در حرکت خویش بخواهد از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر تحول یابد، برای چنین حرکت تحولی به بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و چنین حرکتی هرگز به انجام نخواهد رسید. در عوض هستی های محدود و متناهی قادر خواهند بود که در طول یک زمان معین گرچه بسیار طولانی یک نوسان کامل انجام دهند و از یک حالت کلی به یک حالت کلی تر تحول یابند. یعنی با یک جهش کوانتایی از این سوی به یکی دیگر از آنسو های بیشمار خود به پرند. در طول نوسانات متواتر یا پی در پی می توانند بر اثر انقباض و انبساط از طریق وقوع قیامت ها یا مه بانگ های متوالی از کثرت کامل به وحدت و دو باره از وحدت به کثرت کامل برسند. کثرت های متوالی همسان نخواهند بود بلکه اصل تکامل و سیر و سلوک به سوی کمال در پشت آنها نهفته است. اگر تنها همین نظم و سامان طبیعت و کیهان را ملاک وجود خداوند و یک طرح مطلق خلقت و آفرینش قرار دهیم، آنگاه یک نظریه پرداز مخالف به سهولت می تواند ادعا نماید که این نظم و سامان احسان یگانه به احتمال بسیار قوی و نزدیک به حقیقت میتواند تصادفی ؛ اتفاقی ؛ خود بخودی و بی هدف و بی مفهوم و معنا ایجاد شده باشد. اما اگر تعداد 7 نظم و سامان طبیعی و کیهانی و بیشمار و آنهم نه تنها در یک جهان فعلی و اینجایی بلکه در کلیه جهان ها بطور همسان و همزمان ارائه دهیم، آنگاه معترض ایده ما شاید قانع تر شود.
ب - سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی کلیه افراد انسانی که از طریق آن میتوان تعداد منازل ؛ وادی ها ؛ پله ها ؛ مراحل و یا ایستگاه های حرکت نیم سفر های نزولی و صعودی هستی های محدود و متناهی را تعیین کرد. بیشمار بودن ( لفظ بیشماری در اینجا از دیدگاه محدود انسانی منظور است و نه از دیدگاه نامحدود الاهی ) دوره های هفت گانه به این علت است که مجموعه وسیع اسماء و صفات الاهی در سطوح بیشمار مختلفی بین دو حد نقصان کامل و کمال ایده آل ، پشت سر هم پدیدار می شوند ؛ به ظهور می رسند؛ جلوه و تجلی می یابند و به فعلیت در می آیند.
پ - نفوس عشره یا من ها و یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی که در طول سفر خلقت و آفرینش و منازل و وادی ها و شهر های عشق هفتگانه، همیشه یکی یا دو تا از خواب ژرف مرگ بیدار می شوند و بطور عینی و تجربی شاهد حرکت هستی و جلوه ها و تجلیات آن می شوند و بقیه در خواب ژرف و در حال تجربه حیات روئیایی در سطح کمال لذت و شادی و سعادت و خوشبختی به سر می برند. اما جبر و منطق الاهی بر طبق مفاد طرح خلقت و آفرینش هرکدام از آنها را در منزل گاه ها و نوبت های خاص و ویژه خویش از خواب ژرف مرگ و تجربه حیات روئیای بیدار میکند و در طول عمر های موقت دینوی نقش من تجربی را به عهده می گیرند. نفس های عشره یا خویشتن های دهگانه افراد انسانی پنج تا مردانه و پنج تا زنانه و هرکدام همیشه در سطح کمال می باشند و حتا من های تجربی هم در طول عمر در سطح کمال به سر می برند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان نمی باشند.
حقایق دیگری هم در این رابطه وجود دارند که به علت ضیق وقت و جلو گیری از سردرد به شرح جزئیات آنها پرداخته نمیشود، اما در همین سایت می توان به آنها مراجعه نمود: نوسانگر دوقطبی مرگ و تولد ؛ نوسان گر سه قطبی ماده - روح - روان ؛ مفاهیم بیزمانی و بیمکانی ؛ مفاهیم ازل و ابد ؛ قیامت و معاد و برزخ و خیلی بحث های دیگر. در پایان یک اشاره کوتاه : خداوند متعال از دیدگاه فلسفه الاهیات علمی هیچگونه نیازی به طاعت و بندگی ؛ پرستش و ستایش ؛ نیایش و مناجات و عبادات ندارد و چنین تکالیفی را در پیش پای انسان قرار نداده است. در پایان دو بیت شعر از فال حافظ در رابطه با ذهنی بودن پدیده نسبیت :
آن دَم که با تو باشم یک سال هست روزی /
و ان دَم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

غرایز برنامه های ژنتیکی اند که توسط طبیعت در ساختار ژنها حکاکی شده اند و پایه و اساس نرم افزاری حیات را تشکیل می دهند. به نظر میرسد که این برنامه ها هرکدام بطور آگاهانه و به موقع ، مکانیزم هایی را تحریک میکنند که به سمت بیرون موجب عکس العمل میشوند. کلیه ژن های سلول های بدن، نیمی از پدر و نیمی از مادر به فرزندان به ارث می رسند، غیر از سلول های جنسی که در فرزندان مذکر تنها مردانه و در فرزندان موئنث فقط زنانه می باشند. میل غریزه جنسی و عشقی زن و مرد به سوی بهمدیگر ، ریشه در میل به هم رسیدن و به هم پیوستن سلول های جنسی مرد و زن دارد که طبیعت در آغاز شکل گیری بدن های آنها در رحم مادر ، آنها را از هم جدا نموده است. در روابط جنسی بین افراد انسانی ، میل سلول های جنسی مقدم بر تصمیم گیری آگاهانه بیرونی است. به این معنا که اول سلول ها تصمیم می گیرند و در قدم بعدی، تصمیم گیری به عهده ضمیر خود آگاه می افتد که نیاز اعلام شده توسط مرجع درونی را رفع نماید. گویا سلول ها و بهمراه آنها مرجع فرمان دهی درونی از آگاهی روشن تری برخوردار باشند تا مرجع آگاه بیرونی . به این معنا که ضمیر به اصطلاح ناخودآگاه درونی ، آگاهانه تر و دقیق تر از ضمیر خودآگاه بیرونی عمل میکند. به نظر میرسد که ساختار ژن ها هم مثل ساختمان بدن که دارای مغز می باشد، از مرکزیت کنترل و هدایت آگاهانه یعنی مغز برخوردار باشند. علم زیست شناسی در بخش ژنتیک هنوز به مغز ژنها راه نیافته است. همانطوریکه اسکلت داربست کالبد می باشد، سلول ها و ژن ها هم دارای اسکلت می باشند. داربست ساختار ژن ها در اصل کروموزوم های x و y نیستند بلکه اتم های تشکیل دهنده ساختار ژن ها ، و اتم ها علاوه بر جرم، دارای دو میدان الکترومغناطیسی در اطراف الکترون ها و پروتون ها هستند که در پیوند با هم در اطراف ساختار جرمی ژن ها یک ساختار منظم نرم افزاری ایجاد می کنند که برخلاف ساختار جرمی ، از استعداد تصمیم گیری برخوردار اند. بنا براین این احتمال بسیار قوی است که در هسته سلول ها دو ساختار و دو نوع کُد ژنتیکی موجود اند؛ یکی سخت و دیگری نرم افزاری. اگر ساختمان جرمی یا سخت افزاری در هم فرو ریزد، ساختمان میدانی یا نرم افزاری هم فرو خواهد ریخت و استعداد تصمیم گیری را از دست خواهد داد. بدن های موجودات زنده ، جوامع سلولی اند و سلول های پوست محیط و مرز و محافظ این جوامع. بافت ها و ارگان ها سازمان های خدماتی که متشکل از سلول های متخصص اند که روی هم و در ارتباط مستقیم با هم، چنین وظیفه تخصصی را به عهده دارند. این تخصص ها در طول تکامل بطور آگاهانه بر اساس تقسیم کار آموخته شده اند. تخصص های نو از طریق انتطباق ژنتیکی صورت می گیرد. بهر حال این حقیر به معجزه باور دارم، اما فقط در چهارچوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول و قوانین طبیعت از دیدگاه ناچیز من چیزی نیستند غیر تصمیمات قاطعانه و بدون چون و چرای خداوند و زنجیره علت ومعلول، خواست و اراده آزادنه وی که به ضرورت تبدیل شده است و خداوند هیچگونه دخالت دیگری در کار انسان و طبیعت و کیهان نمی نماید و در تصمیمات خود هیچگونه تجدید نظر ی نمیکند، زیرا تصمیمات خودرا پیشاپیش یک بار برای همیشه گرفته است. و هیچگونه شک و تردید و محاسبات احتمالی و تخمینی در کار و بار و حکمت اش نیست. همه تاس ها را بطور بیشمار از قبل انداخته و هربار به یقین و اطمینان مطلق رسیده است و پس از آن به خلقت جهان ها و موجودات زنده و غیر زنده از هستی بیکران خویش پرداخته است و برخلاف باور ادیان، نه از عدم و نیستی. لذا انتخاب طبیعی در طول تاریخ تکامل بطور کاملا آگاهانه صورت گرفته و می گیرد. محاسبات اینتگرال و دیفرانسیل یعنی جمع و ترکیب بینهایت کوچک ها به نظام های بزرگ زنده و غیر زنده و تجزیه و تحلیل این نظام ها به بینهایت کوچک ها که در اندیشه و افکار نیوتن و لایبنیتز منعکس گردیند و توسط نیوتن به ابزار محاسباتی تبدیل شدند و در علم و صنعت کاربرد فراوانی دارند، ریشه در محاسبات آگاهانه خود طبیعت و کیهان دارند که در ذهن انسان متفکر منعکس گردیده است. کوچکترین قدم های این محاسبات برابر اند با اثر کوانتوم پلانک. بهر حال اگر امیال غریزی که پایه و اساس حیات را تشکیل میدهند ، بطور معقول و منطقی ارضاء نگردند، زندگی شور و نشاط خودرا از دست می دهد و افسردگی و پژمردگی و یاس و نومیدی جای شور و نشاط و خرمی را میگیرند. این حقیر نمیتوانم باور داشته باشم و یا به یقین برسم که میل فطری به قرب خداوند، تنها خاص انسان باشد و حیوانات فاقد آن. از کجا می توان مطمئن بود و یقین حاصل کرد که حیوانات بیشتر از انسان خودرا به خداوند نزدیک ندانند؟ آیا چون حیوانات در طول تاریخ عبادت گاه نساخته اند، این خیال را در انسان ایجاد کرده است که حیوانات نمی دانند که خدا کیست و چیست ؟ و از کجا مطمئن باشیم که حیوانات تصورات بسیار روشن تر و واقعی تر و حقیقی تر از خداوند در مقایسه با تصورات خیالی و اوهامی انسان، نداشته باشند؟
چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضو ها را نماند قرار

گرایشهای مشترک انسان و حیوان را «غریزه» می‏نامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت می‏کند و او را آماده می‏سازد که در شرایط خاص به شیوه‏ای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند، ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است. فعالیتهای غریزی به حکم سائق درونی غیر اکتسابی صورت می‏گیرد. در نتیجه اگر چه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند، ولی نمی‏توان آنها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست؛ زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائقهای درونی را مورد مطالعه قرار می‏دهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی، به مصلحت سنجی می‏پردازد و فرمان نهایی در انجام فعل، یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی، از سوی قوه عاقله انسان صادر می‏شود. در حالی که در حیوان چنین نیست. هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تامل نمی‏کند و فقط قوه ارزیابی او در حدّی است که برخی از موارد تزاحم میان سائقها را برطرف کند و این خود البته می‏تواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائقها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامه‏حیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخگویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید می‏کند ببیند، از خطر می‏گریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.

انسان هر چه در پاسخگویی به سائقهای درونی ناآگاهانه‏تر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است؛ ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایشهای غریزی آگاه است و با آنها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد می‏کند. بکار بردن کلمه غریزه در اینجا، برای فرق گذاشتن میان گرایشهای مشترک انسان و حیوان و گرایشهای اختصاصی انسان است.

فطرت
گرایشهای انسان محدود به امیال غریزی او نیست. گرایشهای اختصاصی انسان را گرایش‏های فطری انسان می‏نامیم، این گرایش‏ها با روح او در ارتباط هستند و منشا رفع نیازهای روحی او می‏شوند. در این بخش به توضیحاتی درباره این گرایشها می‏پردازیم.

1 - حقیقت جویی
هر انسانی کم و بیش در خود میل به شناختن را احساس می‏کند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود، خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن نخست در سطحی ابتدایی مطرح می‏شود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک می‏کنند بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد. ذخیره سازی تصاویر، اولین گام برای آن است که جهان بزرگ پیرامون انسان در اندازه‏ای درآید که او بتواند بر آن احاطه داشته باشد. با رشد کودک و زیاد شدن تصاویری که او در ذهن خود ذخیره می‏کند، از طرفی حجم زیاد داده‏های حسی، ذخیره سازی تصاویر و احضار به موقع آنها را مشکل می‏سازد و از طرف دیگر انسان متوجه وجود روابطی میان اشیاء می‏شود که که هیچیک از اندامهای حسی او آنها را درک نمی‏کند، ولی نمی‏توان در وجود آن روابط تردید کرد. تمایل به شناخت آن روابط، انسان را از مرحله ادراک حسی به مرتبه ادراک عقلی بالا می‏برد و شبکه‏ای از مفاهیم عقلی به او یاری می‏دهند تا شناختی عمیقتر از جهان فراهم آورد. در راه شناخت عمیقتر جهان، همواره مجهولات او افزایش می‏یابند؛ زیرا با کشف هر پدیده تازه‏ای، روابط جدیدی میان آن پدیده با دیگر اجزاء جهان کشف می‏گردد که پاسخ به چگونگی آن روابط خواست فطرت حقیقت جوی انسان است.

مطالعه برای شناخت چگونگی روابط جدید خود به کشف پدیده‏های تازه می‏انجامد و دوباره روابطی جدید مطرح می‏شود و این سلسله طولانی که حلقه‏های آن از پرسش و کشف شاخته شده‏اند، همواره ادامه دارد و اشتیاق انسان به شناخت حقیقت، در نهایت او را به شناخت مبدا جهان راهبر می‏شود.

حقیقت جویی انسان فقط از بر خورد با جهان پیرامون آغاز نمی‏شود، بلکه انسان با نظر به خویش در مراتب خودشناسی گام می‏گذارد و شناخت فطری به خویشتن را رفته‏رفته عمیقتر می‏سازد و اندک‏اندک از خداشناسی فطری که همراه خودشناسی فطری است، به مراتب بلندی از معرفت پروردگار نایل می‏آید. همانطور که گفتیم خداشناسی فقط ثمره مطالعه انفسی نیست، مطالعه آفاق پیرامون انسان نیز به معرفتی حصولی درباره مبدا عالم می‏انجامد.

هدف از ترسیم حرکت انسان در مسیر حقیقت جویی، این بود که مهمترین اثر وجود این گرایش در انسان را معرفی می‏کنیم که همان شناخت خداست، شناختی که مهمترین نقش را در کمال انسان دارد.

اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تامین نیازهای انسان به آن وابسته است.

با توجه به این دو اثر مهم، می‏توان گفت تبعیت از این گرایش ( حقیقت جویی ) همانند خودِ گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است ؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمی‏تواند به شناختهای لازم برای تامین نیاز خود بی اعتنایی کند.

آنچه از دیدگاه علم اخلاق باید بررسی گردد، میزان، جهت و محدوده تبعیت از این گرایش است نه اصل تبعیت از آن.

2 - گرایش به زیبایی
همه انسانها به زیبایی گرایش دارند، اما زیبایی چیست و ملاک زیبا بودن امورِ زیبا چه چیزی است؟ این پرسش هنوز پاسخ قاطعی نیافته است. با وجود این، همه انسانها چیزهایی را زیبا می‏دانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز، مورد اجماع و اتفاق است و یا حداقل مقبولیت گسترده‏ای دارد. زیبایی منظره طلوع آفتاب را شاید هیچکس منکر نباشد. حتی در مورد برخی آثار هنری، چنان پذیرش عامی وجود دارد که کسی در زیبایی آنها تردید نمی‏کند؛ ولی در عین حال چندان معلوم نیست که چرا یک چیز را زیبا می‏دانیم و به آن گرایش نشان می‏دهیم. زیبایی‏ها حواس ظاهری ما و ق . . .

در پارسی " آسن "

زادخاست = زاد خاست
به چم برخاسته از زادش/سرشت/ نهاد = غریزه

واژه آریایی گریجه که امروزه آنرا غریزه مینویسند دارای دو ماناست؛ الف - آرزو - هدف و ب - میل غلبی - انگیزه درونی که در فهرست واژگان هندواروپایی به شکلهای *gherijai به مانای desire آرزو - شوغ داشتن به چیزی و *ghorējai به مانای �اراده - امید - الهام� encouragement ثبت شده است.
از لغت اولی واژگان اربی غَرَض ( هدف ) و اغراض ( هدفها ) به دست آمده و از لغت دومی که از ریشه kerd ( دل ) ساخته شده است لغت انگلیسی courage ( دلیری ) به دست آمده که ارب از آن لغت غرائز از ریشه فَرزی غَرَض را به دست آورده است.
*پیرس ( منبع ) :
A Grammar of Modern Indo - European by Carlos Quiles


غریزه INSTINCT :[اصطلاح جامعه شناسی] الگوی ثابت رفتار که منشأ وراثتی دارد و در همه ی حیوانات طبیعی در یک نوع معین ظاهری می شود.
منبع https://rasekhoon. net


غریزه ذات، طبع


کلمات دیگر: