مترادف عجله : تسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی
متضاد عجله : تأمل، درنگ
برابر پارسی : شتاب، تندی، تیزی، چابکی
hurry, haste
dash, haste, hastiness, headiness, hurry, impetuosity, precipitation, rashness
گوساله ماده , ماده گوساله , شتاب کردن , شتابيدن , عجله کردن , چاپيدن , بستوه اوردن , باشتاب انجام دادن , راندن , شتاب , عجله , دستپاچگي , خسته کردن , خسته , از پا درامدن , فرسودن , لا ستيک چرخ , لا ستيک , لا ستيک زدن به , لا ستيک اتومبيل , چرخ , دور , چرخش , رل ماشين , چرخيدن , گرداندن
تسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی ≠ تامل، درنگ
عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] (اِخ ) از دهات ذمار به یمن است . (معجم البلدان ).
عجلة. [ ع َ ج َ ل َ ] (ع اِ) گردون که بر او بار کشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آلتی که بار بر آن نهند و آن را گاو کشد. (از اقرب الموارد). ج ، عَجَل ، اَعجال ، عِجال . || دولاب . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || چوب بر پهنای سر چاه که دلو بدان آویخته شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چوب با هم بسته که بر آن رخت نهند. (منتهی الارب ). خشب تؤلف ، یحمل علیها الاثقال . (اقرب الموارد). || گِل . || گِل سیاه . || پایه ای مر خرمابن را و آن چنان باشد که تنه ٔ آن جای جای بکاوند تا بدان بر آن برآیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). الدرجة من النخل نحو النقیر. (اقرب الموارد). || (اِمص ) خفت . (اقرب الموارد). || سرعت . (ترجمان ) (اقرب الموارد). || (مص ) شتاب کردن . (اقرب الموارد).
عجلة. [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) گوساله ٔ ماده .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || سقاء. (اقرب الموارد). || خیک روغن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دولاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || توشه دان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عِجَل ، عِجال ، عَجال . || نوعی از گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عجلة. [ ع ِ ل َ] (اِخ ) موضعی است نزدیک انبار و بنام عجلة دختر عمروبن عدی ، جد ملوک لخم موسوم است . (معجم البلدان ).
تکیه ای: aǰela
طاری: aǰala
طامه ای: aǰala
طرقی: aǰala
کشه ای: aǰala / howl
نطنزی: aǰala